-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 آبان 1395 10:33
تنبیه این روزها خیلی سخت تر میگذره ..وقتی خرداد ماه خبر ازدواجشو شنیدم یه دل سیر زجه زدم اما چه فایده ای داشت .. روزها یک یکی سپری شدن و حالا که فقط از روی عقل دارم ازدواج میکنم حاله معلمی دارم که دانش آموزش را دوست دارد اما باید تنبیه ش کند .. یک نوع تنبیه برای تمام عمر .. اما سخت تر از تنبیه زجری ست که به یک انسان...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 آبان 1395 10:11
دردی سراسر بدنم را گرفته است اندوه پای آمدنم را گرفته است فریاد میزنم و صدایم نمی رسد انگار یک نفر دهنم را گرفته است از بسکه خاطرات تو را دود میکنم سیگار بوی پیرهنم را گرفته است
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 مهر 1394 13:19
یک دختر عاقل می بوسد اما عاشق نمی شود گوش می سپارد ولی باور نمی کند وَ می رود پیش از آنکه ترکش کنند..
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 مهر 1394 13:05
من روز خویش را با آفتاب ِ روی تو کز مشرق ِ خیال دمیده است ، آغاز می کنم !! من با تو می نویسم و می خوانم ؛ من با تو راه می روم و حرف می زنم ؛ وز شوق ِ این محال که دستم به دست توست ، من جای راه رفتن پرواز می کنم !! آن لحظه ها که مات در انزوای خویش یا در میان جمع ، خاموش می نشینم ؛ موسیقی نگاه ِ تو را گوش می کنم ! گاهی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 اردیبهشت 1394 20:05
هر که پرسد : ای فلان ! حال دلت چگون شد ؟ خون شد و دم به دم همی ، از مژه می چکانمش ... مهدیه لطیفی
-
هیس اردیبهشت نزدیک است
دوشنبه 31 فروردین 1394 19:39
سلام یادتونه گفتم یجایی رفتم مصاحبه خوبه ... نشد .. یکی دیگه رو گرفته بودن ... تو این گیر و داد ها یه داستانی رو تازگیا گوش دادم که خیلی آرومم کرد.. کار خوبه خدا درست کنه سلطان غزنوی خره کیه ... اگه شد بعدا مینویسمش :) +فردا تولدمه
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 فروردین 1394 18:40
دیگ واقعا از گشتن دنبالی کار خسته شدم اما چاره ای نیست نه اینکه بگم کار نیست چرا هست اما یا حقوقش کمه یا محیطش بده حلا چند روز پیش رفتم یجا مصاحبه هم حقوقش به نسبت خوبه هم محیطش هم اینکه ماموریتم داره ... امیدوارم قبولم کنن ... تو این گیر و دار نمیدونم اینایی که شماره واسه خواستگاری رو میگیرن کجای دلم بذارم انقدم...
-
فاصله _ زمان _ عشق و در آخر فاصله ها ......
شنبه 15 فروردین 1394 10:06
فکر می کنم هنر اصلی، هنرِ فاصله ها باشد؛ زیاد نزدیک به هم می سوزیم، زیاد دور، یخ می زنیم. باید یاد بگیریم جای درست و دقیق را پیدا کنیم و همان جا بمانیم. - کریستین بوبن ******************************* رفتی و مردم شهر گفتند: " زمان " دوایِ هر دردیست.. لاف می زدند! "خاطراتت" خلافِ عقربه ها می چرخد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 فروردین 1394 09:52
سلام ببخشید که تو این مدت نبودم .. از همه دوستای گلم که عیدو بهم تبریک گفتن ممنونم ... عید که گذشت ، اما سال جدید مبارک باشه با اتفاقای خب :)) لیلی
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 اسفند 1393 17:35
آنکه بود عاشق یک دانه پرست دم به دم شد عاشق عالم پرست +چرت و پرت های مغزم
-
کسی هست ؟
شنبه 9 اسفند 1393 10:06
چه قرصی مصرف کرده اند اسکله ها ؟ تا زانو در آب نشسته اند در برابر غروب که چه چیزی را به یاد بیاورند ؟ آیا کسی هست شهادت بدهد ما در نگاتیو های سوخته می خندیم !!!
-
تسلیت
پنجشنبه 23 بهمن 1393 17:54
گاهی معشوق برخلاف قانون فیزیک عمل می کند هر چه به او نزدیکتر میشوی دورتر به نظر می رسد هر چه فاصله اش بیشتر می شود بزرگتر به نظر می رسد چشم می بندی .... می بینی اش چشم باز میکنی ..... نیست هر گاه دیدی چنین است صمیمانه به خودت تسلیت بگو .....
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 بهمن 1393 17:49
روز چون تیر و کمان اگرچه نزدیک ولی پیوستن ما نهایتش فاصله بود من کاناپه ای پوسیده در باران تو سربازی دور افتاده با گلوله ای در پهلو
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 دی 1393 18:09
" بی گناه " داشت پای چوبه دار می خندید نمی دانست دوره ضرب المثل ها تمام شده است......
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 دی 1393 13:25
مجبورم کردن استعفا بدم تا کارمند سابقشون برگرده...... +خودمو مرور میکنم اینجانب لیلی ، 23 ساله ، لیسانس جهانگردی، بیکار ....................... بدون حتی یه دوستی که بشه باهاش بیرون رفت. اینجانب ..... دارد تمام می شود.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 12 دی 1393 19:47
به آیینه نگاه میکنم لبخند میزنم .... لبخند نمی زند ............... + پ.ن : مرا به من برسانید. لیلی
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 آذر 1393 18:34
سلااااام به همگی یه مدتی نبودم نه اینکه نخوام باشم اتفاقا فکرم همش اینجا بود دلم میخواس بیام بنویسم اما نمیدونستم از چی بنویسم از سختی کار از توهین هایی که سری کار بهم میشه از اینکه هر روز نفرتم از آدمای پولداری که ادای آدم خوبا رو در میارن اما یه ذره وجدان ندارن... از اینکه همه تلاشتو بکنی که اشکت سری کار درنیاد و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 آبان 1393 21:33
شرمندتونم دوستای گلم یه مدتی نیستم به شدت سرم شلوغ شده ... اما بهترین خبری که خیلی شادم کرد خبر ازدواج بهترین رفیقم " ریحانه " ست... ایشالا که خوشبخت بشه :) خودمونیم حرفم اثبات شد از اکیپ دوستای دبیرستانم فقط الان من مجردم آخه بهشون گفته بودم من آخرین نفرم بینشون که ازدواج میکنم ، همینم شد :) حالا شاید کلا...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 مهر 1393 12:52
سلاااام روزای پاییزیتون بخیر :) اول کار بگم مجبور شدم قالبمو عوض کنم چون لینکدونی نداشت الانم که عوض کردم لینک هام افتاده پایین نوشته هام دیگ چاره ای نیست :) این روزا بشدت مشغول کارم که مبادا کاری کنم که استخدام نشم یعنی خواب و خوراک ندارم یهو نصف شبم از خواب میپرم بالا :( خیلی استرس کار بالاس .. حالا اینا به کنار پسر...
-
چند چندین ؟؟؟
شنبه 29 شهریور 1393 08:24
نمیدونم برای عشق متأسفم باشم یا برای آدما... من که هم عشق رو تجربه کردم هم دوس داشتن و نصف عمرمو واسه عشق گذاشتم وضعم شد این وای بحال پسر دخترایی که یه روز عاشقن یه روز فارغ.. سراغ بعضی از وبلاگا که میرم واقعا شوکه میشم تو اینستا همینطور ، یه روز میبینی عکس گذاشتن منو عشقم دو روز بعد میبینی تمام عکساشون پاک شده یکی...
-
چالش
سهشنبه 25 شهریور 1393 08:44
از بنده به چالش دعوت شده که خوشحالم که به کار فرهنگی دعوت شدم نه اون چالشی که دیگ واقعا مسخره شده بود ... من کتاب " استخوان خوک و دست های جذامی " به نویسندگی مصطفی مستور رو که خودم خوندم و لذت بردم و شخصیت جالب دانیال واسم جذاب بود ، معرفی میکنم :) ( این کتاب برگزیده جایزه ادبی اصفهان به عنوان بهترین رمان...
-
ناگهان دلت می گیرد ...
شنبه 22 شهریور 1393 18:42
یک دست در جیب چپ دست دیگر در جیب راست... این اندوه ِ آشنا، تصویر پاییز ست.... " تورگوت اویار " **************************** زخم ها حافظه دارند که پس از خوب شدن هم به یاد مى آورند.. مورات حان مونگان **************************** ناگهان دلت می گیرد... از فاصله بین آنچه می خواستی و آنچه که هستی.. ژوان هریس +...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 شهریور 1393 08:17
+این شعر رو اگر بارها و بارها هم بخونم بازم فکر میکنم دوباره باید بخونم ، مواظب باشیم.. آی آدمها....!! اشتباه نکنید ما در غارها از سرما در چنگ درنده ها از طاعون در خون خواهی های قبیله ای از گرسنگی بر صلیب در جنگ های جهانی زیر بمباران اتم از سقوط در تصادف نمُردیم! اصلا همه اش شوخی بود باید هم سیاه می بود این تاریخ باید...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 شهریور 1393 08:02
اینجا دیگه خواننده ای نداره .. اما من انگار به نوشتن عادت کردم پس مینویسم :) مسافرت دو روزم عالی بود با دوستای آبجی کل قم رو زیرو رو کردیم از این کافه به اون کافه رفتیم ، راستی بالاخره یه سه تار خریدم و اگه خدا بخاد از پاییز یادگیریش رو شروع میکنم خوشحالم که دارم بالاخره وارد عرصه نواختن موسیقی میشم امیدوارم بتونم زود...
-
اعتراف خودمونی
چهارشنبه 12 شهریور 1393 08:51
نمیدونم چرا هر چی هم با دوستام میرم بیرون بازم حالم خوب نمیشه کابوسای شبام بدتر شده ... دیروز واقعا بچه ها گُل کاشتن و جای باصفایی رفتیم درسته هیچکسی دستمونو نگرفت هوامونو نداشت دوبار تو آب یچی رفت کف پام چند با سر خوردم نه اینکه اصلا هوامو نداشته باشن نه اما ... میگن دلت گیر کسی باشه دلت نخ کِش میشه اما من که دیگ دلی...
-
صدای شکستن استخوان هایم می آید لطفا گوشهایتان را نگیرید
شنبه 1 شهریور 1393 19:42
سکانس اول : الو سلام ..من امشب ساعت 11 بلیط دارم، دارم میام اصفهان من : هر وقت خواستی راه بیوفتی خبرم کن او: گفتم که 11 بلیط دارم من: باشه ، مواظب خودت باش ساعت 11 : نشستی تو اتوبوس ؟ او : آره سکانس دوم رسیدم من : بسلامتی عزیزم نمیای اینجا ؟ او: تو بیا من نمیتونم مامانم نیست به هیچ بهانه ای نمیتونم بیام خونه مامان...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 مرداد 1393 20:45
جهان کاردستی نیمه کاره ی کودکی ست که همیشه ی خدا قیچی را به چسب ترجیح داده است مهدیه لطیفی
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 مرداد 1393 08:18
و چنان آرامــــــــــــــم که کسی فکر نکرد زیر خاکستر آرامش من چه هیــــــــــــــاهویی ست......
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 مرداد 1393 21:13
من یک جور زندگی می خواستم تو یک جور نتوانستیم کیک مشترکی داشته باشیم خودمان را خوردیم . راجر مگاف
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 مرداد 1393 20:58
اشتباه می گیری من را با صندلی ، با در ، با دیوار با عطر ملایمِ زنی که توی تاکسی کنارت می نشیند و معلوم نیست تا کدام چهارراه فقط زنی ست که کنارت نشسته! حساب ِ تو از همه ی خیابان ها جداست و از همه ی بیمارستان ها،اداره ها،بانک ها حساب ِ تو چیزی نیست که در کرایه ی یک مسیر کوتاه ، جا شود تو با همه ی عابران ِ پیاده فرق می...