اینجا هنوز دختری هست که لبــــخنـــد میزند ....

از عشق بدم می آید ، یکبار عاشق شدم و مادرم را فراموش کردم

اینجا هنوز دختری هست که لبــــخنـــد میزند ....

از عشق بدم می آید ، یکبار عاشق شدم و مادرم را فراموش کردم

سلااااام به همگی


یه مدتی نبودم نه اینکه نخوام باشم اتفاقا فکرم همش اینجا بود دلم میخواس بیام بنویسم اما نمیدونستم از چی بنویسم از سختی کار از توهین هایی که سری کار بهم میشه از اینکه هر روز نفرتم از آدمای پولداری که ادای آدم خوبا رو در میارن اما یه ذره وجدان ندارن... از اینکه همه تلاشتو بکنی که اشکت سری کار درنیاد و بهشون بگی اشک من یکی رو نمیتونید در بیادید.. تو دلت بگی با چنگ و دندون باید اینکارو حفظ کنم چون پول لازمم .... اینکه بعد دو ماهو نیم هر روز بیشتر از نه ساعت کار کردن بهت بگن که فعلا همین سیصد هزار تومنو بگیر .. اینکه دو هفته امروز فردا کنه که چی میخاد باهات در مورد حقوق و بیمه ت حرف بزنه اینکه بالاخره میشینی کنار صندلیش و میگه خانم اینجا ما فقط میتونیم بهت 400 تومن حقوق بدیم و بیمه هم نمیتونیم بکنیم... اینکه بگه هیچ کسیو بیمه نمیکنه و تو خودت با گوشات شنیده باشی اونی که مصی تو تازه کاره بیمه شده و من ... بهش گفتم منو فقط بیمه نمیکنید .. سکوت میکنه و میگه نمیتونیم ... اشک تو چشمات جمع میشه و از رو صندلی بلند میشی.... 


عصر زنگ میزنی و بهش میگی فعلا تا آخر ماه میام، اونم میگه باشه و خدافظی میکنه ... شنبه راهیه کربلاس ... من اما سپردمش به همون امام حسین این کربلا نیس که این حاجیه قلابی میره ... حق من خوردن نداره ................


+دوستای بلاگرم این روزها فقط کنارمند... قراره واسه شب یلدا صداهای هممون میکس بشه و به یاد موندنی ...تو این وبلاگ منتظر نظرات شما هم هستم.. منم یه شعر خوندم :) 


http://yaldaradio.blogfa.com