اینجا هنوز دختری هست که لبــــخنـــد میزند ....

از عشق بدم می آید ، یکبار عاشق شدم و مادرم را فراموش کردم

اینجا هنوز دختری هست که لبــــخنـــد میزند ....

از عشق بدم می آید ، یکبار عاشق شدم و مادرم را فراموش کردم

دیر یا زود...زیر آواریم

دشمن ِ تازه ام همان فنچی ست
که سر ِ سفره ام نمک می خورد
یک جهان روبه رویم...اما شعر
بغلم زخم ِ مشترک می خورد
زندگی یک کویر ِ بی ریشه ست...
قوزک ِ پای ِ من ترک می خورد!

می شود گرگ بود و روزه گرفت
می شود گرگ بود و از نفس افتاد
کاش می شد به قبل برگردم...
- آرزویی که کار دستم داد -

زندگی رنج های ِ جدی داشت
این دروغ ِ بزرگ،شوخی نیست
پاره پاره شدید می فهمید!
جای ِ دندان ِ گرگ شوخی نیست

انتخاب ِ تو گرگ بودن بود
گرگ ها:برهّ های ِ نوک تیزند!
گرگ ِ زیبا! هنوز می ترسم...
از زنانی که اشک می ریزند!

ــ "گل و بلبل... به عشق خوش بین باش"
ــ جمله ی مغز دار ِ تو پوک است!
زندگی می کنی به خاطر ِ عشق؟!
فعل ِ «کردن» همیشه مشکوک است!

پسری که به عشق بدبین بود
پسری که از عشق پرپر شد
برّه ای را که عاشقش بودم...
توله گرگی شبیه ِ دختر شد

دختری که شبیه ِ ماه نبود
پسری که به او «ارادت» داشت!
زندگی،رنج ِ فعل ِ «کردن» بود
دختری که به عشق عادت داشت

در بهاری که رو به پاییز است
سهم ِ من انتظار خواهد شد
مغز : کودک ... بدن؟! : بسوزانید!
پسرم ماندگار خواهد شد

گفته بودی که : «دوستت دارم»
باز شعرت شعار خواهد شد
تا دهان ِ من است و شعر ِ تو
هر خیاری چنار خواهد شد!

:گریه کن،گریه کن،سبک تر شی

تُف به هر دوست، تُف به هر دشمن
خشم ِ من انفجار می خواهد
خسته ای از تمام ِ انسانها
انتظارت قطار می خواهد

بی مجوز به شعر مشغولم
شعر تو انتشار می خواهد
من دهانم به شعر آلودست
تو دهانت خیار می خواهد!

:گریه کن،گریه کن،سبک تر شی

عکسی از خنده ات فرستادی...
چشمهایت عجیب غمگین بود
مثل ِ اسبی که می دود... آرام
روی ِ من، نه! درون ِ من «زین» بود!
کمر ِ دوست/دخترت از درد...!
«برج ِ میلاد»،سخت/سنگین بود
هر چه را برج دیده ای، از دوور
وقت ِ نزدیکی... آه! «پرچین» بود
زندگی مزه ی گسی دارد
دست ِ کم، زندگی ِ من این بود!

: گریه کن،گریه کن سبک تر شی!

آی مردم! چه مرد ِ خوشحالی
خواب دیده کمی بهار شده
بین ِ «ماهور»،گریه کرد:«سه گاه»
پارادوکس ِ تم ِ سه تار شده
دوستانش که دوستی کردند!
چاره اش نقشه ی فرار شده

:آه...!باید کجا فرار کنم؟!

روزهایی پُر از زن و سیگار...
(سهم ِ شمشیر ِ دوستان محفوظ!)
حالم از زندگی بهم می خورد
- : زنده ماندم به خاطر ِ «یک زن»...
ــ راوی ِ داستان قسم می خورد! ــ

زندگی رنج های ِ جدی داشت
این دروغ ِ بزرگ،شوخی نیست
پاره پاره شدید می فهمید
جای ِ دندان ِ گرگ شوخی نیست

عاشقت بودم و نمی گفتم...
روزها،روزهای ِ غمگینی ست
کمرم زیر ِ بار ِ عشق...شکست
زلزله اتفاق ِ سنگینی ست!

عاشقت هستم و ... نمی گویم!
همچنان بر مدار ِ تکراریم
زلزله، عشق بود یا نفرت؟!
دیر یا زود... زیر ِ آواریم! 

 

          

کوک کن . . .

کوک کن ساعت خویش...!! 

اعتباری به خروس سحری نیست دگر.دیر خوابیده و بر خواستنش دشوار است
کوک کن ساعت خویش...!!
که موذن شب پیش دست گل داده به آب و در آغوش سحر رفته به خواب! 

 

 


و در این شهر سحرخیزی نیست...و سحر نزدیک است...
 

کوک کن ساعت خویش..!! 

 

  

نومیدی . . .

  

در شب کوچک من افسوس
باد با برگ درختان میعادی دارد
در شب کوچک من دلهره ویرانیست
 

گوش کن
 

وزش ظلمت را میشنوی؟
من غریبانه به این خوشبختی می نگرم
من به نومیدی خود معتادم . . .
 

 

 

 

               

میفروشد . . .

عصمتش بهر نان خانه ای
دوش مست و بیخبر بگذشتم از ویرانه ای
در سیاهی شب ، چشم مستم خیره شد بر خانه ای
چون نگه کردم درون خانه از اون پنجره
صحنه ای دیدم که قلبم سوخت چون جانانه ای
کودکی از سوز سرما میزند دندان بههم
مردکی کور و فلج افتاده ای در یک گوشه ای
دختری مشغول عیش و نوش با بیگانه ای
مادری مات و پریشان مانده چون دیوانه ای چون که فارغ گشت از عیش و نوش آن مرد پلید
قصد رفتن کرد با حالت جانانه ای
دست در جیب کرد و زآن همه پول درشت
داد به دختر زآن همه پول درشت چند دانه ای
بر خودم لعنت فرستادم که هرشب تا سحر
میروم مست و شتابان سوی هر میخانه ای
من در این میخانه، آن دختر زفقر
میفروشد عصمتش را بهر نان خانه ای . . . 

  

                                    

 

 و من تمام میشوم شبی . . . 

 

          

  

فاتحه من ...

چه فرقی دارد در کجای این زمین خاکی مرا دفن کنند 

یک طبقه یا سه طبقه 


یک ملیونی یا بیست ملیونی 


وقتی فاتحه من , قبل از مردن خوانده شده است.....