روز چون تیر و کمان
اگرچه نزدیک
ولی
پیوستن ما نهایتش فاصله بود
من
کاناپه ای پوسیده در باران
تو
سربازی دور افتاده با گلوله ای در پهلو
بسیار عالی بود این شعرتون. سپاس دوست خوبم
ممنونم از شما :)
+لیلی دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت ؟ _عاره ولی چرا؟! + نمیدونم ،یه دفه چی شد گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند
بسیار عالی بود این شعرتون. سپاس دوست خوبم
ممنونم از شما :)
+لیلی دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت ؟
_عاره ولی چرا؟!
+ نمیدونم ،یه دفه چی شد گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند