اینجا هنوز دختری هست که لبــــخنـــد میزند ....

از عشق بدم می آید ، یکبار عاشق شدم و مادرم را فراموش کردم

اینجا هنوز دختری هست که لبــــخنـــد میزند ....

از عشق بدم می آید ، یکبار عاشق شدم و مادرم را فراموش کردم

و دیگر هیچ....

کدام خوشبختی؟؟؟ کدام زندگی؟؟؟ کدام بغض؟؟؟ تو که آن بالاهاپشت میزت نشسته ای...خدا از تو نگذرد... 

 

 

 

 

 

من از نسل کوروشم ، که من ماندم و ماهیانه 45 هزار تومان یارانه !!! من از نسل ستارخان و باقرخانم ، که فقط ترافیک خیابانش برایم مانده !!! از دریای کاسپین ، فقط ویلاهای ساحلی اش مانده برایم ...!!! از خلیج فارسش ، فقط رای گیری هایش!! از آذربایجانش ، برایم جک هایش مانده ...! از سکه های دوره هخامنشی ، برایم ریال ماند !! از آزادی بیان ، برایم دیوار های دستشویی های عمومی ماند ...! ابراز احساساتم شد اس ام اس ، زندگی ام گره خورده به زندگیه مجازی، فریادم شد دکمه های کیبرد ، ترسم شد از ماشین پلیس !! من از نسل کوروش بودم !!

یاد بگیر جانم!

                        یاد بگیر جانم !
دوست داشتن
برایِ خاطرِ چشم و ابرو نمی ماند
عشق                                                        
به احترامِ اندامِ تراشیده ی هیچکس
رویِ پاهایش نمی ایستد
فراموش نکن
برجسته ترین لباس ها                             
آخرسر جایش گوشه ی کمد 
لا به لایِ یک دنیا
لباس هایِ خانگیِ گشاد
که تو را هم بسترِ رویاهایِ شیرینِ شبانه
می کنند
جا خوش می کند
یادت نرود
دنیا دنیا لوازمِ آرایش هم که داشته باشی
با یک آب
تمامش پاک می شود
و تو می مانی!
خودِ تو 
که به گمانم
یادت رفته وقتی لبخند می زنی
زیباترین مخلوقِ خدایمان را
نشانِ دنیا می دهی

به دلت بسپار
اگر کسی آمد
که خودِ تو را
که روزهایی می رسد
که هیچ حوصله ی 
آراسته بودن را هم نداری
نگاهِ خواهانش را به تو بدوزد
و بگوید :
امروز کدام یک از لبخند هایت را پوشیده ای
که اینقدر دلنشین تر شده ای ؟
خودش را بسپارد به روزگارش
تا تو بشوی
بانویِ لحظه هایش  

                                                    

دست خط "خدا"

نشان لیاقت "خـــــدا "تنها چند خـــط ساده است.
خــــــــط های ساده ای که بر پیشانی ات اضافه می شود.
و روزی می رسد که پیشانی ات پر از دستــــخط "خـــــدا "می شود.... آیینه ها می گویند: آن کس زیباتر است که خطــــــــی بر چهره ندارد.
آیینه ها اما دروغ می گویند.
... دستــــــــخط" خــــــدا" بر هر صفحه ای که بنشیند، زیبایش می کند.
جوانـــــی بهایی است که در ازای دستـــــخط "خـــــدا "می دهیم.
دستـــــــخط "خــــــدا "اما بیش از اینها می ارزد،
کیست که جوانــــــی اش را به دستــــــــخط" خــــــدا" نفروشد!
 

   

وای وای حالا وای وای

سلام به دوستان ... 

 

 نمیدونید امروز چه امتحانی دادم....از همه کلاس فقط من بهتر خونده بودم نمونه سوالا که حدود 200 تا بودم من قبل از امتحان واسشون زده بودم...قبل از امتحان قرار شد به روشی که قبلا عرض شده به همشون برسونم... 

 

اما وقتی برگه سوالا اومد دستم تا سوال 6 پیش رفتم از سوال 7 به بعد شدم اینطوری...به فلاکت بقیشو زدم تازه مراقب هم متوجه شد تموم کسایی که اطرافم بودنو برد...... 

 

خلاصه تا سوال 35 تخیلی زدم...بعد شمارش کردم که چند تاشو مطمئنم دیدم شد 12تا... 

ولی خوبیش اینه 6 نمره میان ترمو دارم... 

 

دوستان دست به دعا برمیداریم بلکه قبول بشویم ...  

 

ممنونم از همتون بابت دلگرمی فقط یکم دیر بود.. 

خاطرات امتحانی

کسی پیدا نمیشد ما رو عوض کنه خودم دست بکار شدم... 

 

خب بتعریفم از امتحانات آخه هنوز تنور امتحانات پیام نوریا داغه مثه خودم که باید بچسبونیم به تنور مادر بزرگه... 

امتحان اولم که مثلا خوب خونده بودم ونمونه سوالم حل کرده بودم با دل خرم رفتم سر جلسه...چشمتون روز بد نبینه چشمم که به سوالات افتاد شدم اینظوری....خلاصه سوالا رو زدیم یکی از دوستانم واسه همه امتحانا جلوی من صندلیشه چون فامیلامون اولش مثه همدیگس اشاره کرد به درس خونمون که تیک بزنه تو برگه...ما هم از خدا خواسته دوتا شو بزور دیدم و زدم ...بعد که نمرشو دیدم شدم اینطوری...ولی خوبیش این بود که نمره آبرو داریه 

 

امتحان دومی خدا رو شکر خوب بود نمرمون شد مثه بچه درس خونا البته بگما زبان تخصصی بود 

امتحان سومی من بودمو بچه درس خونمون که بد نبود ولی بعد که نمرشو دیدم شدم اینطوری... 

 امتحا چهارمی خیلی باحال بود دوستم که صندلی جلویی بود خوب نخونده بود نقشه کشیدیم که من از اول واسش بگم نکته جالب این بود که قرار شد من با صدای پا واسش بگم مثلا گزینه یک..یه ضربه...وقتی هم که سوالی رو بلد نیستم صدامو صاف کنم...شما یاد نگیرینا... 

آقا ما شروع کردیم به سوال5که رسیدیم صدامو صاف کردمو ادامه دادم تا آخر...وقتی زدن تستا تموم شد نگاه کردم دیدم دوستم بال بال میزنه و هی یه چی میپرسه...گفتم کف دستت بنویس دیدم یک یکی سوالا رو داره میپرسه منم با ضربه گفتم ولی شده بودم اینطوری...بعد از امتحان ازش پرسیدم مگه با من پیش نرفتی میگه از وقتی صداتو صاف کردی قاطی کردم...خلاصه نمرش دو نمره پایین تر ازمن شد..ولی کلی سپاسگزاری کرد... 

امتحان پنجمی هم با این منوال طی شد با این تفاوت که اومدیم دوتا سوال از دوست درس خونمون بپرسیم که باعث شد دوتا سوالی که درست زده بودیم غلطش کنیم...تقلب به ما نیومده..... امتحان شیشمی هم افتضاح بود...فقط من امتحان داشتم...

 

یکشنه هم امتحان آخریه که بسیار سخته امید داریم به خیر بگذرد....