اینجا هنوز دختری هست که لبــــخنـــد میزند ....

از عشق بدم می آید ، یکبار عاشق شدم و مادرم را فراموش کردم

اینجا هنوز دختری هست که لبــــخنـــد میزند ....

از عشق بدم می آید ، یکبار عاشق شدم و مادرم را فراموش کردم

از کنارِ هم رَد نمی شویم
فقط
در خلوت هامان چیزی را خاک می کنیم
تا ادامه ای برای رفتن داشته باشیم.
باید با هم تقسیم کنیم
همان یک ذره ای که از ما در جهان مان پیداست
دغدغه هایی که به کار نمی آیند
تا فریاد بزنی:
ایستاده ام یا دویده ام.

آنها که می مانند وُ
آنهایی که می گذرند
فقط خودت خواهی فهمید
تنها ایستاده بودی یا تنها رفته ای.

- سیدمحمد مرکبیان

ندانم این نسیم بال بسته
چه خواهد کرد با جان های خسته
پرستو می رسد غمگین و خاموش
دریغ از آن بهاران خجسته

فریدون مشیری

تولدم مبارک ...