-
چشمانت را ببند
چهارشنبه 15 آبان 1392 17:30
کلاغ های پاییز امسال کلاغ نیستند که! قاصدکان سیاهی اند که هر چه من به تو تو به من نمی گوییم را به گور برف های هنوز نیامده می برند مهدیه لطیفی ******************* هنوز ردِ رد شدنت مثل ردِ لاستیک های ماشین سنگینی بر آسفالتِ خیس درد می کند ... به شهرداری بگو دوباره بسازد مرا به عوارضی بگو به تو هشدار بدهد آهسته تر......
-
نتونستم ... برگشتم :))))
یکشنبه 12 آبان 1392 16:58
سلام راستش این یک هفته امتحان دارم واسه همین خیر سرم میخواستم بشینم درس بخونم اما دیدم نمیتونم از این جا دل بکنم خلاصه اینکه اومدم امروز رو واستون تعریف کنم .. عرضم به حضورتون که ما صبح مثه خانومای خوشگل و تر تمیز و با وقار لباس پوشیدیم و حاضر شدیم بریم دانشگاه ، دوستم زنگ زد که کوجای ! منم گفتم خونم و با داداشم میام...
-
...
جمعه 10 آبان 1392 15:56
تو چه دانی که پس هر نگه ساده من ، چه جنونی ، چه نیازی ، چه غمی ست ؟ یا نگاه تو ، که پر عصمت و ناز ، بر من افتد ؛ چه عذاب و ستمی ست . پوپکم ! آهوکم ! چه نشستی غافل ! کز گزندم نرهی ، گرچه پرستار منی. دردم این نیست ولی ، دردم این است که من بی تو دگر از جهان دورم وبی خویشتنم . پوپکم ! آهوکم ! تا جنون فاصله ای نیست ازینجا...
-
سگ درونم
یکشنبه 5 آبان 1392 13:27
دیروز وقتی سر کار بودم گفتم امروز دیگ باید یکمم درس بخونم ولی مگه میشد بالاخره سر خودمو گرم کردم یهو سرمو بالا کردم بیرونو نگاه کنم دیدم اون طرف خیابون چه بزن بزنیه یه طرف دعوا رو من میشناختم موبایل فروشی همون طرف داره .. دیدین که مردا وحشیانه میزنن دوستشم اومد دیگه دعوا اوج گرفت دونفر به یه نفر .. حالا هر چی مردم...
-
:)
چهارشنبه 1 آبان 1392 17:45
این شعرو یجایی خوندم خیلی خوشم اومد :))) بغض داری شانه مردانه پیدا می شود امتحان کن ساده و معصوم لبخندی بزن تا ببینی باز هم دیوانه پیدا می شود من اسیر این کوچه هایِ پاییزیم ورنه هر جایی که آب و دانه پیدا می شود عصر پاییزی زیباییست ، لبخندی بزن :) یک دو فنجان چای در این خانه پیدا می شود .... + عیدتو مبارکا :)))
-
چطوره ؟
سهشنبه 30 مهر 1392 17:55
آهنگ جدیدم چطوره ؟ حس میکنم تو یه کافی شاپ نشسته باشم بیرون برف بیاد و یه قهوه با شیر و شکر سفارش داده باشم و این آهنگ پخش بشه ... دوست میداریم شما چطور ؟ + بنظرم رقصیدن گاهی بر هر درد بی درمان دواست ...
-
حراست
یکشنبه 28 مهر 1392 16:20
امروز واقعا بتمنی شده بودم واس خودم.. یعنی کارد میزدی خونم در نمیومدا :| صبح واسه اینکه سوار سرویس دانشگاه آزادیا نشیم ( چون گرون میگیره و پول رفتو برگشت رو به زور میگیره _البته بنده تا بحال مقاومت کردم _ ) خلاصه صبح با مینی بوس رفتیم که مسیرش به ما میخورد ..زودتر پیاده شدیم تا حراست نبینه باز گیر بده_ منم که حالم از...
-
می رومــــــــــ
جمعه 26 مهر 1392 10:49
می روم خسته و افسرده و زار ،سوی منزلگه ویرانه خویش به خدا می برم از شهر شــــــما ،دل شوریده و دیوانه خویش می برم تا که در آن نقطه دور ،شستشویش دهم از رنگ نگاه شستشویش دهم از لکه عشق،زین همه خواهش بیجا و تباه می برم تا ز تو دورش سازم ، زتو ای جلوه امیـــــــــــــــد حال می برم زنده به گورش سازم ، تا از این پس نکند...
-
....
سهشنبه 23 مهر 1392 17:23
. . . . . . . حــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــذف شد . . . . . + از همتون ممنونم بخاطر محبتی که در حقم دارین و نگرانمین... :)
-
در گوش های من
شنبه 20 مهر 1392 16:04
تاریکی ام ! شبیه شبی که سحر نداشت تنهایی ام ! شبیه کلاغی که پر نداشت تلخم ! شبیه دورترین قهوه خانه ای که بر لبان قهوه چی اش هم شکر نداشت دلتنگِ شعرهای به قصابخانه ام اخموی "چشم هات " که از من خبر نداشت دلگیر ِ دوستانِ ریاکار ِجانی ام فحاش آن تنی که لیاقت به سر نداشت دلخسته از کثافت این شهر لعنتی از خانه ای...
-
اگر کسی مرا خواست ...
یکشنبه 14 مهر 1392 19:26
دعایِ باران خواندیم نه برای خشکسالی ما اندوهگین بودیم می خواستیم قدم بزنیم وُ گریه کنیم شهریار بهروز ****************** از بادها خستهام از دریا دلم گرفـــته است همچون قایقی که بر دستِ آب مانده، نمیدانم کجای جهان آرام خواهم گرفت...! یاور مهدی پور ******************** اگر کسی مرا خواست، بگویید رفته بارانها را تماشا...
-
دستهایت !!!
چهارشنبه 10 مهر 1392 16:52
برای من کمی از دست هایت را بفرست حالم بد است دیوار ها تعادل شان را از دست داده اند همیشه فرصت افتادن هست همیشه فرصت در خاک غلت زدن همیشه فرصت در جوی پر لجن دراز شدن همیشه فرصت مردن همیشه فرصت کمی از دست های تو اما برای من چقدر کم است حافظ موسوی ************************ وضعیت خوبی ندارم مرا ببخش دستم از اشیا رَد...
-
دوستش داشته باش...
جمعه 5 مهر 1392 11:58
از ما که گذشت ، به شما اگر رسید، خوب نگاهش کنید... از ما که گذشت، به شما اگر رسید، نفس بکشیدش... از ما که گذشت، به شما اگر رسید،به آغوش بکشیدش... از ما که گذشت، به شما اگر رسید، قفس نباشید، آغوش باشید برایش... از ما که گذشت، به شما اگر رسید، مهربان باشید با او... از ما که گذشت، به شما اگر رسید، زخم و غم و اخم هایش را...
-
این چه قصه ایست ... !
چهارشنبه 3 مهر 1392 18:50
از لای در سرک نکش اینقدر سرسری تا خون به چشم پنجره و در بیاوری با دکمه های پیرهنت سخت گیر باش وقتی دو بره را به چراگاه میبری رویاترین زنانه که من را مرتبن به باد می فروشی و از آب می خری من مثل سنگواره ی پرواز مثل سنگ پروانه ای که خشک شده لای دفتری یا ... بادبادکی که به سرگیجه مبتلاست در دست باد در نوسانات روسری من...
-
دردهای لعنتی
سهشنبه 2 مهر 1392 18:28
رؤیایمان خوابیده و شب داخل تخت است هر کس که بیدار است می داند که بدبخت است سر را به دیواری که اصلا نیست می کوبم فهمیدن ِ این دردهای لعنتی سخت است فانوس در روزیم یا فریاد در آبیم بدجور بی تابیم چون بدجور بی تابیم فرقی ندارد آخر قصّه در این کابوس با عشق می خوابند و ما با درد می خوابیم سید مهدی موسوی + هر گاه قصد شوخی...
-
تو به هر حال مُرده ای
شنبه 30 شهریور 1392 20:26
فرقی نمی کند تو که باشی، کجای شعر فرقی نمی کند چه کسی از چه خسته است فرقی نمی کند به کجا می روی، چطور! اینجا مسیر دایره ای شکل و بسته است فرقی نمی کند که چرا زندگی کنی یا که کجای متن به بن بست خورده ای سیگار، فلسفه، عرق و گریه و کتاب... فرقی نمی کند!... تو به هر حال مرده ای انسان محو! معنی در متن گم شده! گرچه جهان...
-
همیشه
شنبه 23 شهریور 1392 14:33
همیشه که صبر کردن , بخشیدن , ماندن و تحمل کردن به این معنا نیست که همه چیز درست می شود ... لازمه گاهی وقتها دست از این تظاهر کردن برداری , باید دست بکشی از بخشیدن کسی که هیچ وقت بخشیدنت را نفهمید ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ وقتی میمانی و می بخشی فکر می کنند رفتن را بلد نیستی ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺬﮐﺮ ﺷﺪ...
-
من... تو
سهشنبه 19 شهریور 1392 23:20
باران به شیشه می زند از چشم های من حتی نمی رسد به خودم هم صدای من باران صدای هق هق مردی که داشتی که جا گذاشتیش،مرا جا گذاشتی! از پشت شیشه رد شدن چند خط کج باران، صدای گریه ی یک خانه در کرج سید مهدی موسوی بعد نوشت : بالاخره گوشی خریدم :))
-
روز نوشت..
دوشنبه 18 شهریور 1392 20:53
کلا من یه روز خوش ندارم... اه چند روزه افتادم دنبال یه گوشی خوب که بخرم..بالاخره امروز قرار شد انتخاب کنم به قول صابکارم که میگه خانم ..(یعنی بنده،حالا فامیلیمو نمینویسم دیگ ) الان تو گوشی خِبره شده دیگ از بس این چند روزه همه جا رو گشت زده ... خلاصه تو شوق و ذوق بودم که ظهر برم سر کار و سرم که خلوت شد برم تو یکی از...
-
در کنار تو نبودن
یکشنبه 17 شهریور 1392 14:41
برمی داری عکسی را از پیج خود و عکس دیگری جایگزینش میکنی بیخیال دلِ من که تمام داراییاش همین عکسهاست و همیشه باید کنار بیاید با زیبایی عکس تازه، با دلتنگی عکسِ قدیمی... باید کنار بیاید با در کنار تو نبودن ! در فاصله ی این عکسها که میروند و میآیند من زندگی میکنم در پشت مانیتوری که چهرهی تو را قاب میگیرد تا...
-
از تو آغاز شدم تا که به پایان برسم رفتم از کوچه شاید به خیابان برسم
جمعه 15 شهریور 1392 19:34
خواستم داد شوم گرچه لبـــــــم دوخته بود خودمو جدمو جدِ پدرم ســــــــــوخته بود خواستم جـــــیغ شوم گریه بی شرط شوم خواستم از هــمه مرحله ها شوت شوم کسی از گوشی مشغول به من می خندید آخر مرحله شد گور به منــــ می خــندید یک نفر از وسط کوچه صدا کرد مــــــرا بازی مسخره ای بود ، رهــا کرد مـــــرا با خـــودم با همه و...
-
حال من خوب است ( باورم میشود... روزی )
پنجشنبه 14 شهریور 1392 14:10
بچه تر که بودم یه دفه با مامانم رفتم کلاس مداحی که خانومای سرشناس مداح شهرستان اونجا آموزش میدیدند استادشونم از آدمایی بود که وقتی روضه میخوند سنگ به گریه میوفتاد ... برای اولین بار بود تو این جلسه ها شرکت میکردم اونم به اصرار مادرم.... البته اینم اضافه کنم کلاس تو خونه خود همون استاد هفته ای یکی دو جلسه تشکیل میشد که...
-
سهیل
یکشنبه 10 شهریور 1392 14:45
+ دلم هوای روزایی رو کرده که شبا تو اتوبان میرفتیم و من یهو سرمو از ماشین بیرون میکردم و شروع به داد زدن میکردم پشت سرشم داداشم همینکارو میکرد... و مامانم مدام حرص میخورد.. ولی ما کاره خودمونو میکردم... دلم دوباره فریاد میخواد.... ++ خدایا یه فکری به حال من کن ...
-
عشق یا که گناه ؟!!!
چهارشنبه 6 شهریور 1392 23:35
گریه ی من میان موهایت حرکت گچ به روی تخته سیاه شک به عشقت پس از هماغوشی یک سفینه پس از سقوط به ماه بین ما کیست؟هیچ یا که همه؟! اسم این چیست؟ عشق یا که گناه ؟! سید مهدی موسوی + زندگی درست وقتی داره از نو برام شروع میشه که من دیگه طاقت زندگی کردن رو ندارم ... آلبر کامو
-
اجازه هست ؟
سهشنبه 29 مرداد 1392 22:06
و من صدای یواشی در اضطراب ِ زنم دلم گرفته و باید به کوچه ها بزنم به زندگیم سرنگی پُر از هوا بزنم «اجازه هست که اسم تو را صدا بزنم؟ به عشق قبلی ِ یک مرد، پشت ِ پا بزنم؟!» ببین میان تنم حسّ سرکش ِ غم را که با هوای تنت گیج کرده آدم را از آن دو چشم بریزان به من جهنّم را «اجازه هست که عاشق شوم که روحم را میان دست ِ عرق...
-
...
دوشنبه 28 مرداد 1392 13:48
بچه بودم پیش خودم فکر میکردم بزرگترا بخاطر چی ناراحت میشن... بزرگ شدم پیش خودم فک میکنم من بچه بودم به چی می خندیدم !!!!!!
-
چشم های تو
جمعه 25 مرداد 1392 17:15
قرار هست خدا گریه را ز ما بکَند ـ مگر که وصله ی نا جور را خدا بکَند قرار هست بیایی و سقف چکه کند و سیل خانه اندوه را ز جا بکَند قرار هست که طوفان شوی و سر برسی ـ مگر که فاصله را از زمین بلا بکَند خدا کند که بهار آفت دلم باشد و میوه میوه ی غم را ز شاخه ها بکَند ... و از طراوت لبخند جامه می دوزم قرار هست خدا گریه را ز...
-
بی تو
چهارشنبه 23 مرداد 1392 13:42
بنشین برایت حرف دارم در دلم غوغاست وقتى که شاعر حرف دارد آخر دنیاست شاعر بدون شعر یعنى لال! یعنى گنگ در چشم هاى گنگ اما حرف دل پیداست با شعر حق انتخاب کمترى دارى آدم که شاعر مى شود تنهاست یا تنهاست هرکس که شعرى گفت بى تردید مجنون است هر دخترى را دوست مى دارد بدان لیلاست هر شاعرى مهدى ست یا مهدى ست یا مهدى ست هر دخترى...
-
درباره آهنگ جدید وبلاگم
دوشنبه 21 مرداد 1392 14:41
ترجمه متن انگلیسی عشق من! بر آب چشمهساران آن گاه که بــاد آنها را با خود میآورد شباهنگام گلهای سرخ پرپر شده را شناور بر روی آب میبینیم. عشق من! و دیوارها شکافته میشوند در برابر آفتاب، رویاروی بـاد و رگبار و در برابر سالیانی که شتابان میروند از بامداد ماه مه که آنها آمدند و آنگاه که آنان سرودخوانان به ناگاه بر...
-
عمر نیست اینکه...
شنبه 19 مرداد 1392 12:23
شَستش را حواله کرد به نجات غریق وَ غرق شد در رویایی که تا زانوهایش نمی رسید جسدش را که از شعر بیرون کشیدند هنوز می خندید . علی رضا حسینی ***************** مه مرزها را گرفتهست و اینکه چه پرچمی در باد تکان میخورد فرق زیادی ندارد با اینکه چه بادی پرچم سرزمینم را تکان میدهد، و نقطهای تاریک در آسمان میچرخد مه سرزمینم...