اینجا هنوز دختری هست که لبــــخنـــد میزند ....

از عشق بدم می آید ، یکبار عاشق شدم و مادرم را فراموش کردم

اینجا هنوز دختری هست که لبــــخنـــد میزند ....

از عشق بدم می آید ، یکبار عاشق شدم و مادرم را فراموش کردم

:)

سلااااام ... چیطورین ؟ 

 

روزام یه ذره قاطی شده حالا از اینه که صبح سری کارم روزا فردم کلاس رانندگی دارم روزا زوجم شاگرد ... اگر از سر کار بخوام بگم که دوتا کارورز داشتیم خیلی پسرای خوبی بودن یکیشون رشته ش کامپیوتر و یکیشون تعمیرات موبایل بود .. جواد که رشته ش کامپیوتر بود 60 ساعت کارورزی داشت اما سجاد 210 ساعت بود .. تو اون یک ماهی که من در مرخصی بودم و یکی دیگه رو بجای خودم گذاشته بودم یک هفته شو با اوشون گذرونده بودن ..اوایل یکم با من معذب بودن اما کم کم یخشون آب شد ..جواد که خیلی زود کارش تموم شد و رفت اما سجاد حالا حالاها داشت .. هم باید صبح میومد و هم عصر ، خیلی حرف زدیم خیلی از تجربیاتمو واسش گفتم ، عاشق بود . یکم مادر بزرگش شده بودم حتی با هم اسم و فامیل بازی میکردیم البته اون همش جر میزد .. قرار شد یه روز هر دوشونو با هم کافه مهمون کنم و باهاشون صحبت کنم ... خودتون میدونید پسر دخترای دبیرستانی همه چیو با عشق میبینن البته سجاد پسر خوش قلب و مهربونی بود اما فکر میکرد زمان همین طوری پیش میره و زیادی خوش بین بود به آیندش با اون دختر نمیگم بده اما منو شماها میدونیم زمان هم یه سم میتونه باشه هم یه تسکین ... الان که دارم مینویسم سه روزی هست کارورزیش تموم شده :) 

 

از رانندگیم که نپرسین  امروز جلسه چهارم عملیمه و قراره پارک دوبل رو یاد بگیرم امیدوارم گیج بازی در نیارم مربیمم مرد هستش :| جلسه قبل الان یکیو کشته بودم ... خلاصه اینکه تا یکیو نکشم یاد نمیگیرم کسی داوطلب نمیشه واسه من فداکاری کنه ... 

 

از شاگردام بگم که چند تاشون قدیمین و به روال کار من آشنا بودن اما جدیدا خیلی با مزن خیلی دوسشون دارم کسایی که اینستاگرام دارن بهم بگن اونجا عکساشونا گذاشتم... یکی از شاگردای پسرم که اول دبستانه دست خطش فوق العادس و من دهنم باز موند ..  

 

و اینکه ماه رمضون آسفالتم کرده هوا بشدت گرمه با اتوبوسم اینطرف اونطرف رفتن افتضاحه :( 

 

+ تازگیا تو ذهنم اومده یه کتاب بنویسم با عنوان " احمق ها عاشق میشوند عاقل ها عاشق میمانند " :||| 

 

روزه خواری که زیاد شده ولی اونایی که میتونن و روزه میگیرن نماز روزه هاشون قبول :)) 

 

 

لبخند یادتون نره  

 

لیلی :) 

 

+ امیر حسین ( افرند ) اصلا نمیتونم واست نظر بذارم چند دفه نظر گذاشتم اما انگار ثبت نشده :(

مرا

احاطه کرده اند

در های  بسته

جاده های نا تمام

تفنگی روی شقیقه

که دستور رفتن

بندی بر پا

که تمنای بودن

 .

.

یک جا بایددست شست

یک جا باید دل کند

پشت بر هر آنچه که خاستنی است

.

.

 

دست هایم را شسته ام

دلم را

اما چه کنم؟

رنگت از دل …

نمی رود که نمی رود

.

این روزها
آنقدر تنها شده ام
که خودم را می گیرم و 
الو
- صدایی که هم اکنون نمی شنوید
سکوت یک مرد دلتنگ است -
من از خودم حرف می زنم
من از خودم حرف در می آورم
من از خودم حرف می شنوم
که ارتباطم را با خودم قطع می کنم
جریان زندگی ام را از رگ هایم
و رو به قبله 
مرده ام را به بازی می گیرم
- نکند گفت بمیری هم بر نمی گردم -

هرچه انگشت دارم 
دوره می کنم
دیرکرده و نمی دانم
سر کدام خیابان
کدام کوچه
نکند سرحرفش مانده است؟

دیرکرده و
انگشت هایم
خبرم را به 110می رسانند

منیره حسینی

و اینجانب بعد از 8 ترم و بودن در دو دانشگاه در تاریخ 27 /3 93 در رشته جهانگردی فارغ التحصیل شدم :)


فاااااتحه :))))

ده سال بعد از حال این روزام
با کافـه هـای بی تو درگیرم
گفتم جهان بی تو یعنی مرگ
ده سال ِ رفتی و نمی میرم
ده سال بعد از حال این روزام
تو توی آغوش یکی خوابی
من گفتم و دکتر موافق نیست
تو بهتـــر از قرصای اعصابی
ده سال بعد از حال این روزام
من چهل سالم می شه و تنهام
با حوصله، قرمز، سفید، آبی
رنگین کمون می سازم از قرصام
می ترسم از هر چی که جا مونده
از ریمل ِ با گریه ها جاری
از سایه روشن های بعد از ظهر
از شوهری که دوستش داری
گرم ِ هم آغوشی و لبخندین
توُ بستر ِبی تابتون تا صبح
تکلیف تنهاییم روشن بود
مثل چراغ ِ خوابتون تا صبح
ده سال ِکه لب هام و می بندم
با بوسه های تلخ هر جایی
ده سال ِوقتی شعر می خونم
لبخند ِروی صندلی هایی
یه عمر بعد از حال این روزام
یه پیرمردم توی ِ یه کافه
بارون دلم می خواد، هوا اما
مثل موهای دخترت صافه

حسین غیاثی