اینجا هنوز دختری هست که لبــــخنـــد میزند ....

از عشق بدم می آید ، یکبار عاشق شدم و مادرم را فراموش کردم

اینجا هنوز دختری هست که لبــــخنـــد میزند ....

از عشق بدم می آید ، یکبار عاشق شدم و مادرم را فراموش کردم

صدای شکستن استخوان هایم می آید لطفا گوشهایتان را نگیرید

سکانس اول :


الو 


سلام ..من امشب ساعت 11 بلیط دارم، دارم میام اصفهان 

من : هر وقت خواستی راه بیوفتی خبرم کن 


او: گفتم که 11 بلیط دارم 

من: باشه ، مواظب خودت باش 


ساعت 11 : نشستی تو اتوبوس ؟

او : آره 


سکانس دوم 


رسیدم 

من : بسلامتی عزیزم 


نمیای اینجا ؟ 

او: تو بیا 


من نمیتونم مامانم نیست به هیچ بهانه ای نمیتونم بیام خونه مامان بزرگ

او: باشه پس من به بهانه سر زدن به مصطفی میام 


منتظرتم


سکانس سوم :


میای بریم بیرون ؟

او : نه 


بیا بریم 

او : قول نمیدم


شنبه بعد از کارم میام اصفهان ، بیا

او: ایشالا


سکانس آخر :


الو ، از کجا تاکسی بگیرم واسه اصفهان 

من: با اتوبوس بیا سرفلکه پیاده شو من هستم بهت میگم


ظهر ساعت 12 میام اصفهان 

او : خدافظ 


ساعت 12:30 : من اصفهانم 

او : * پاسخی دریافت نمیشود *


ساعت 1:06 : اگه نمیای من برم میدون امام ناهار بخورمو بعدش برم خونه 

او : *پاسخی دریافت نمیشود *


ساعت 2:36 : من با ساندویچی در دست جایی سایه پیدا میکنم که بشینم 

او: سلام عزیزم خاک بر سرم کجایی ؟


میدون امامم نیومدی گشنم بود صبح تا حالا هیچی نخورده بودم دیگ طاقت نیوردم ( میدونست ناهار منتظرش بودم)

او:پاسخی دریافت نمیشود


نمیای؟

او: میخام کمک زن دایی کنم خونشو جمع کنه


ساعت 4 : نمیای؟ 

او : نه زشته میخام کمک زن دایی کنم 


من مهم نیستم اون مهمه؟ باشه من میرم به درک ... بای

او: تو پاشو بیا مرگ من 


بیام که بیشتر از این له بشم ( من طبل بی غیرتیه دخترونمو میزدم من غرورمو له کرده بودم )

او : پاسخی دریافت نمیشود


من : زیر درخت، هندزفری با صدای بلند آهنگ ، اشکم سرازیر میشه 


ساعت 5 : من هنوز دارم گریه میکنم زیر همان درخت رو به روی مسجد 


آخرین فرصته نمیای؟ 

او : پاسخی دریافت نمیشود 


راه میوفتم یه یخ در بهشت میخورم آروم بشم 

ساعت 5:30 : خانم تاکسی تاکسی 


هشت هزار تومن تا دروازه شیراز .. بریم 


خانم خانم ... بله 

تاکسی : رسیدیم 


دروازه شیراز : زنگ میزنم 

الو 


فقط میخام بدونم چرا نیومدی؟

او : دوست داشتم


من : خدافظ


خانم تاکسی تاکسی 

من : بریم 


ساعت 7 : خونه


+ بعد از 12 سال انتظار واسه یه قرار ... این بود اون قراری که سالها انتظارشو نکشیده بودم ... 


لطفا لبخند نزنید .. اینجانب مُرده است.


#کات 

 

+ تو بخاطر ۳۱ مرداد اومدی نه هیچ دلیل دیگه ای ...


جهان
کاردستی نیمه کاره ی کودکی ست
که همیشه ی خدا
قیچی را به چسب
ترجیح داده است


مهدیه لطیفی


و چنان آرامــــــــــــــم 

 

که کسی فکر نکرد 

 

زیر خاکستر آرامش من  

 

چه هیــــــــــــــاهویی ست...... 

من یک جور زندگی می خواستم
تو یک جور
نتوانستیم کیک مشترکی داشته باشیم
خودمان را خوردیم .

راجر مگاف

اشتباه می گیری
من را با صندلی ، با در ، با دیوار
با عطر ملایمِ زنی که توی تاکسی کنارت می نشیند
و معلوم نیست تا کدام چهارراه
فقط زنی ست که کنارت نشسته!
حساب ِ تو از همه ی خیابان ها جداست 
و از همه ی بیمارستان ها،اداره ها،بانک ها 
حساب ِ تو چیزی نیست
که در کرایه ی یک مسیر کوتاه ، جا شود
تو با همه ی عابران ِ پیاده فرق می کنی
و با همه ی مردها
که سیگار می کشند و از راننده تشکر می کنند 
این را وقتی کنارت نشسته بودم و 
برایم از عشق می گفتی ، فهمیدم
اما تو نفهمیدی
هر زنی که روسری اش قرمز بود
من نیستم!

-نیلوفر اعتمادی


+ سرهنگی که امروز از من امتحان شهری گرفت و الکی ردم کرد خر است.. والسلام :|  احمق نمیگه شاید یه بنده خدایی شرط بسته باشه با دوستاش و اگه رد بشه رسما آسفالته :/