اینجا هنوز دختری هست که لبــــخنـــد میزند ....

از عشق بدم می آید ، یکبار عاشق شدم و مادرم را فراموش کردم

اینجا هنوز دختری هست که لبــــخنـــد میزند ....

از عشق بدم می آید ، یکبار عاشق شدم و مادرم را فراموش کردم

تو بگو . . .

  نوشت "قم حا"...
همه به او خندیدند!
گریست...
گفت به "غم ها"یم نخندید!
که هر جور نوشته شوددرد دارد!...

از ته به سربخوان!
تا من آن روزها را بشناسی...  

     

    


 

 چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان
نه به دستی ظرفی را چرک می کنند
نه به حرفی دلی را آلوده
تنها به شمعی قانعند
و اندکی سکوت.  

   

              


 

 دیگر بوی آدمیزاد نمی دهیم !گرگ ها هم برای خوردنمان ناز میکنند … 

 

      

نظرات 28 + ارسال نظر
آرشید دوشنبه 12 فروردین 1392 ساعت 15:30 http://arshid.blogsky.com

سلام
واقعا عالی نوشتید
بی نهایت سپاس

سلام
خواهش
ممنونم

سهیلـ دوشنبه 12 فروردین 1392 ساعت 15:47 http://crazywriter.blogfa.com/

دومی خعلی قشنگ بود و سومی حقیقت تلخ آدمای این زمونه...

ممنون مثل همیشه زیبا بود (;

دقیقن....
ممنونم رفیق

سهیلـ دوشنبه 12 فروردین 1392 ساعت 15:49 http://crazywriter.blogfa.com/

کــــــاش بـــاران بگــیـرد ...
کــــــاش بـــاران بگــیـرد و شیشه بخار کـــــــنـد
و من هـــمه ی دلتنگیهایم را رویش “ها””کـــــــنـم
و با گــــوشه ی آســـتـینــم هــــمه را یـــکـبـاره پــاک کـــنـم و ...
خــلاص!!

خیلی قشنگ بوووووووووووووود:)

سپیده دوشنبه 12 فروردین 1392 ساعت 19:23

قشنگ بود.
مخصوصا اولی

ممنونم

سعید دوشنبه 12 فروردین 1392 ساعت 19:39 http://35682183.blogfa.com/

سلام، اوقاتتان به نیکی

در کتاب فخیم لطائف علی صفی نقل است که: عربی نزد قاضی گواهی داد. مدعی علیه خواست تا گواهی او را رد کند، پس گفت: ای قاضی این عرب زر بسیار دارد و هرگز حج نگزارده و تو گواهی او می‌پذیری؟ عرب گفت: دروغ می‌گویی زیرا در فلان تاریخ من به حج رفته‌ مناسک گزارده‌ام. قاضی گفت: اگر راست می‌گویی نشانی ده که زمزم کجاست؟ گفت: پیرمردی است باصفا که همواره بر در عرفات نشسته است. گفت: ای نادان! زمزم چاهی است که از او آب می‌کشند و عرفات صحرایی است بی در و دیوار. عرب گفت: در آن تاریخ که من رسیده بودم هنوز آن چاه را نکنده بودند و عرفات باغی بود که دیوار نداشت.

سلام...ممنونم
خیلی جالب بووووووووود

سعید دوشنبه 12 فروردین 1392 ساعت 19:42

سلام،

از ابوسعید ابوالخیر نقل است که: در بغداد روزی مستی افتاده بود و طاقت رفتن نبودش از مستی. شیخ جنید بر او برگذشت. چشم آن مست بر شیخ افتاد و شیخ را نظر بر وی فتاد.

مست شرم داشت، گفت: یا شیخ چنان که می‌نمایم، هستم. تو چنان که می‌نمایی، هستی؟ گریه بر شیخ اوفتاد. به سبب این صدق، حق تعالی آن مست را توبه داد.

ممنونم سعید...خیلی جالب بود

آفرو دوشنبه 12 فروردین 1392 ساعت 22:05 http://sad-rain.blogfa.com

سلام
خوبی
من هستم این تویی که نیستی
خوندمت
زیبا بودن بخصوص اولیش

سلام
ممنونم
خب ناسلامتی من مسافرت بودما...
ممنونم لطف داری..

الهی زندگیت طعم عسل شه

دعای دشمنت هی بی اثر شه

ستارت تا ابد روشن بمونه

سیاهی راه خونت رو ندونه!

ممنونم احسان....

از انسان ها غمی به دل نگیر

زیرا نیز خود غمگین اند

با آنکه تنهایند ولی از خود می گریزند

زیرا به خود و عشق خود

و به حقیقت خود شک دارند

زیبا بووود....

adel سه‌شنبه 13 فروردین 1392 ساعت 01:33 http://delkhun75.blogfa.com

گآه یک لَبخَند آنقَدر عَمیق میشَوَد که گریه می کُنیمـ

گآه یک نَغمه آنقَدر دَست نَیآفتَنی میشَوَد که بآ آن زندِگی می کُنیمـ

گآه یک نِگآه آنچِنآن سَنگین میشَوَد چَشمآنمآن رَهآیَش نِمی کُنَد

گآه یک عِشق آنقَدر مآندِگآر میشَوَد که فَرآموشَش نِمی کُنیمـ......




من فقط تا تحویل سال مشهد بودم

باقیش بندر عباس بودم تازه الان رسیدم

چندم مشهد بودی؟

من از خود روز سال تحویل به مدت 5 روز...یکروزم شمال بعدم قم و جمکران

اترین سه‌شنبه 13 فروردین 1392 ساعت 20:01 http://onelass.blogfa.com

سلام
مرسى که سر زدى
سال نو و سیزده بدرت مبارکـ عزیزم
وب خیلى خوشگلى دارى مطلب هاش هم همین طورن
همین دیگه بازم بیا منتظرم

سلام
خواهش...
ممنونم و همچنین
ممنونم اترین...
چشم

چکاوک سه‌شنبه 13 فروردین 1392 ساعت 22:20 http://yazdan-paki1.blogsky.com/

از کویر آمده ام چشمهایم از ریگ پر است...
عالیییییییییی....

خواهش...ممنونم

hoda سه‌شنبه 13 فروردین 1392 ساعت 23:45 http://faramooshshodeh.blogfa.com

سیزده بدرتون مبارک...
ایشالا خوش گذشته باشه

ممنونم عزیزم....
ایشالا به تو هم خوش گذشته باشه...

قاصدک چهارشنبه 14 فروردین 1392 ساعت 06:35 http://miad70.blogfa.com

منـــ در این تیره شبـــ ظلمانی

پـــــــرم از دلتنگی و

گرفته استـــــ دلمـــ

و چـــــــــه درد آور و آرام وحزینــــــ

هجر چشمان قشنگ تو مـــــــرا می شکند

نقش ویرانی رویـــــــای مــــــــــرا

قلمــــــــ ساده ی تقدیر چه بی رحمــــ نگاشتـــــ

چه کنم وسعتـــــــ دنیای پر از عاطــــفه را

که ز دنیای دلمـــــــــ می جوشید

قفس تنگــــ زمانــــ مهلت پرواز نداد

خیلی زیبا بووووووووووووووود عزیزم

رضا چهارشنبه 14 فروردین 1392 ساعت 09:53 http://asheeghi.blogfa.com

توى مار پله ى زندگى
مهره نباش که هرچى گفتن بگى باشه
تاس باش که هرچى گفتى بگن باشه!
.
.
آپ زیبایی بود لیلی منتظر حضور سبزت هستم

ممنونم رضا...
چشم

سعیده خانومی چهارشنبه 14 فروردین 1392 ساعت 11:03 http://manofereshte.blogfa.com

سلام اجی خوبی ؟

آپت عااااااااااااالی بود .. خداییش راستشو میگمااا. معرکه بود

سلام عزیزم....ممنونم

فدات...مرسی

سهیلـ چهارشنبه 14 فروردین 1392 ساعت 11:13

تقــویمِ امـسال هـــم
بـا تقـــویــمِ پــارسال
هیـــچ فــرقـی نمیـــکند...!!
وقتـی زنـــدگی
تــا اطّـلاعِ ثــانــوی تعــطــــــیل اسـت ...

دقیقن..............

محمد چهارشنبه 14 فروردین 1392 ساعت 11:58 http://yatoyabazamto.bihanblog.com

سلام...
زیارت قبول...امیدوارم خوش گذشته باشه...
خیلی زیبا بود...خیلی

سلام
جای شما خالی...ممنونم

مرسی...ممنونم

محمد چهارشنبه 14 فروردین 1392 ساعت 11:58 http://yatoyabazamto.bihanblog.com

آرام می گیرم
حتی به همین “صبر کن درست می شود” ها …

آرام میگیرم...

سعید چهارشنبه 14 فروردین 1392 ساعت 19:14

:از دست بخیلی نانی برزمین افتاد . سگی آنرا برداشت و دوید . بخیل هرچه سعی کرد به او نرسید.گریه کنان باز میگشت.مردم پرسیدند: چرا گریه میکنی؟
گفت : هرگز قصه ی این غصه را جز با خدای نباید گفت که سگ را آفریده

hami چهارشنبه 14 فروردین 1392 ساعت 21:13 http://hami-lahijan.blogfa.com/

از متن اول خیلی خوشم اومد

ممنونم

ر ی را چهارشنبه 14 فروردین 1392 ساعت 23:15

چقدر می خوای اینجا رو سیاه نگه داری

این روزا شاد هستم ولی روزگار هنوز بر مردمانم سیاهه

احمدرضا پنج‌شنبه 15 فروردین 1392 ساعت 01:43 http://chercnevis.blogfa.com/

آنهایی که همیشه بودند، هرگز نبودند
او که هرگز نبود، همیشه بود
همیشه و در تمام لحظه‌ها
به او که تمام دقایق عمرم را عطر‌آگین کرد
آنچنان که
بعد از سالیان دراز
هنوز از شمیم خوش آن لحظه‌ها سرشارم
و رد پایش هنوز در خواب‌های هر شب من….

زیبا بود...ممنونم

احمدرضا پنج‌شنبه 15 فروردین 1392 ساعت 01:43 http://chercnevis.blogfa.com/

آنهایی که همیشه بودند، هرگز نبودند
او که هرگز نبود، همیشه بود
همیشه و در تمام لحظه‌ها
به او که تمام دقایق عمرم را عطر‌آگین کرد
آنچنان که
بعد از سالیان دراز
هنوز از شمیم خوش آن لحظه‌ها سرشارم
و رد پایش هنوز در خواب‌های هر شب من….

سعید پنج‌شنبه 15 فروردین 1392 ساعت 08:39 http://35682183.blogfa.com/

سلام
ایا استفاده از مشخصات مجازی ما را دچار بی هویتی می کند

سلام...
نه...شرمنده این چند روز همش بیرون بودم

سهیلـ پنج‌شنبه 15 فروردین 1392 ساعت 09:07

دیشب نبودی!!!

کجا بودی کَلَک؟

نه...
اصفهان...رفته بودیم مهمونی...2:45 شب برگشتیم

سودابه شنبه 17 فروردین 1392 ساعت 11:24

عالی بود لیلی جون

مرسی عزیزم

سعید شنبه 17 فروردین 1392 ساعت 12:58 http://35682183.blogfa.com/

کاریکلماتور

به قلم سامان فیروزی

وقتی دلم آشوب می شود، نیروهای خودسر را به قلب خود می فرستم.

بلوایی که ایجاد کرد، به خوردن حلوای ختمش ختم شد.

«اتوبان»، شخصی است که از اتو محافظت می کند.

رختخواب، باوفاترین همخوابه ی دنیاست.

در راهپیمایی میوه ها، پیاز به میوه های معترض گاز اشک آور شلیک می کرد.

معتقد بود کچل نیست بلکه موهایش نامرئی هستند.

پاییز فصل کوچ عمودی برگ هاست.

اشکال دل هایی که مثل آینه صافند این است که نور را جذب نمی کنند.

علف، مجازات هرزگی باغچه است.

اشک های فرهاد، شیرین بود.

قبله نمای من همیشه جای تو را نشان می دهد.

شیر بهایش را یارانه ای حساب کردند.

حیوانات جمهوری خواه، شیر را از جنگل بیرون کردند.

هیچ داروی خواب آوری حریف یاد تو نیست.

کوی معشوق، مسلخ عشاق است.

چون ماشین زندگی اش دنده ی خوشبختی نداشت آن را خلاص کرد.

فیلم «روز جدایی» به صورت شبانه روزی در مغزم اکران می شود.

وصیت کرده بود کفنش را از لباس عروس معشوقه اش بدوزند.

خیلی جالب بود...ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد