اینجا هنوز دختری هست که لبــــخنـــد میزند ....

از عشق بدم می آید ، یکبار عاشق شدم و مادرم را فراموش کردم

اینجا هنوز دختری هست که لبــــخنـــد میزند ....

از عشق بدم می آید ، یکبار عاشق شدم و مادرم را فراموش کردم

روزگار غریبیست، نازنین

دهانت را می بویند
مبادا که گفته باشی دوستت می ‌دارم.
دلت را می ‌بویند
روزگار غریبی ست، نازنین

و عشق را
کنار تیرک راهبند
تازیانه می‌زنند.
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد

در این بن‌بست کج وپیچ سرما
آتش را
به سوخت‌بار سرود و شعر
فروزان می دارند.
به اندیشیدن خطر مکن.
روزگار غریبی‌ست، نازنین

آن که بر در می‌کوبد شباهنگام
به کشتنِ چراغ آمده است.
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنک قصابان‌اند
بر گذرگاه‌ها مستقر
با کنده و ساتوری خون‌آلود
روزگار غریبی‌ست، نازنین

و تبسم را بر لب‌ها جراحی می‌کنند
و ترانه را بر دهان.
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد

کباب قناری
بر آتش سوسن و یاس
روزگار غریبی‌ست، نازنین
ابلیس پیروزمست
سور عزای ما را بر سفره نشسته است.
خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد.
 

شعر" در این بن بست"؛ از دفتر ترانه های کوچ 

 

       

نظرات 15 + ارسال نظر
مسی شنبه 5 اسفند 1391 ساعت 22:23

روزگار غریبی است.....

سهیلـ شنبه 5 اسفند 1391 ساعت 22:35 http://crazywriter.blogfa.com

روزگار غریبیست نازنین...

عالی بود(;

ممنونم

مسی شنبه 5 اسفند 1391 ساعت 23:18

به سهیل بگو نمیشه کامنت گذاشت

مسی شنبه 5 اسفند 1391 ساعت 23:26

ای بابا
این شبا چقد مسخره شده

•✗ǮÕ_ÕПĬ✗• شنبه 5 اسفند 1391 ساعت 23:49 http://rejection.blogfa.com/

امشب

دیوانگى در من بالا زده!

نه سکوت

نه موسیقى

نه حتى سیگار ...

هیچ چیز و هیچ چیز

این دیوانگى را تسکین نمى دهد

جز عطر تنت لعنتى ...

+ به سلامتی ...

ممنونم

خاطره ها(خودم) یکشنبه 6 اسفند 1391 ساعت 02:27 http://www.khat3r3ha.mihanblog.com

واقعا روزگار غریبیست...



خواهے کــﮧ جهانـ در کفـ اقبالـ تــو باشــد L
خواهــان کسے باشـ کــﮧ خواهــان تــوباشــد ♡
خواهے کــﮧ جهــانـ در کفـ اقبالـ تــو باشــد V
آغـاز کسے باشـ کــﮧ پایانـ تــو باشــد £

چکاوک یکشنبه 6 اسفند 1391 ساعت 15:04 http://http://yazdan-paki1.blogsky.com/

عالی عالی عالی
حرف نداشت بانو

ممنونم لطف داری چکاوک

hoda یکشنبه 6 اسفند 1391 ساعت 16:07 http://faramooshshodeh.blogfa.com

خیلی قشنگ بود...

ممنونم عزیزم

علی یکشنبه 6 اسفند 1391 ساعت 18:28 http://biparde-meslefaryad.blogsky.com

عالی بود....

ممنونم

احمدرضا دوشنبه 7 اسفند 1391 ساعت 00:50 http://chercnevis.blogfa.com/

آرے ..؛ زنـدگـــے زیبـــاسـت . . .


بــﮧ زیبایے چشمهاے پــف کرده ؛ از گریــﮧ هاے شبانــﮧ . . .


بــﮧ زیبایے بغــــض نفــس گیـر روزانــﮧ . . .


بــﮧ زیبایے قلـــب تکـﮧ تکـﮧ شده از شکســـتنهاے بیشمـار . . .


بــﮧ زیبایے نفســـے کــﮧ از تنـــگے بالا نمیایـد . . .


بــﮧ زیبایے تمام شدن تـدریجے مـــــ ـ ـــــــن . . . !'

ممنونم...خیلی زیبا بود

خاطره ها(خودم) دوشنبه 7 اسفند 1391 ساعت 02:47 http://www.khat3r3ha.mihanblog.com

خیانت
مرد جوانی نزد پدر خود رفت و به او گفت :
- می خواهم ازدواج کنم
پدر خوشحال شد و پرسید :
-نام دختر چیست ؟
مرد جوان گفت :
-نامش سامانتا است و در محله ما زندگی می کند
-پدر ناراحت شد . صورت در هم کشید و گفت :
- من متاسفم به جهت این حرف که می زنم . اما تو نمی توانی با این دختر ازدواج کنی چون او خواهر توست . خواهش می کنم از این موضوع چیزی به مادرت نگو . مرد جوان نام سه دختر دیگر را آورد ولی جواب پدر برای هر کدام از آنها همین بود
با ناراحتی نزد مادر خود رفت و گفت :
-مادر من می خواهم ازدواج کنم اما نام هر دختری را می آورم پدر می گوید که او خواهر توست ! و نباید به تو بگویم
مادرش لبخند زد و گفت :
-نگران نباش پسرم . تو با هریک از این دخترها که خواستی می توانی ازدواج کنی . چون تو پسر اون نیستی!!!

ممنونم بابت داستان...

سودابه دوشنبه 7 اسفند 1391 ساعت 11:43

عالی بود خیلی خوشم آمد

ممنونم عزیزم

سهیلـ دوشنبه 7 اسفند 1391 ساعت 13:23 http://crazywriter.blogfa.com

پرسید حالت چطوره؟
گفتم:بدنیستم
پرسید چیزی شده؟
گفتم: بیخیال
فکر نمیکردم من و "بی خیال" هایم را جدی بگیرد...

عارفه دوشنبه 7 اسفند 1391 ساعت 14:54 http://www.a-moradi68.mihanblog.com

سلام مرسی لیلی جون خوشحال شدم که اومدی منم لینکت میکنم

سلام عزیزم... منم همینطور...ممنون

hoda دوشنبه 7 اسفند 1391 ساعت 16:02 http://faramooshshodeh.blogfa.com

نبودی?
دلمون تنگ شده بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد