اینجا هنوز دختری هست که لبــــخنـــد میزند ....

از عشق بدم می آید ، یکبار عاشق شدم و مادرم را فراموش کردم

اینجا هنوز دختری هست که لبــــخنـــد میزند ....

از عشق بدم می آید ، یکبار عاشق شدم و مادرم را فراموش کردم

سیگار

این روزها باید سیگار کشید..
نه بخاطر قیمت دلار که
هر روز بالاتر رفت..
نه بخاطر رویاهایی که به باد رفت..
... 

این روزها باید سیگار کشید..
نه بخاطر ستاره هایی که با هم نخوند..
نه بخاطر خاطراتی که دود شد...
... 

این روزها باید سیگار کشید..
نه بخاطر رفیقی که نارفیق شد..
نه بخاطر دردی که موندگار شد..
... 

این روزها باید سیگار کشید..
نه بخاطر زندگی که هرروز سخت تر شد..
عمر لعنتی رو کمتر کرد..
.... 

این روزهای باید سیگار کشید
""تا در دود سیگارت محو شوی و فراموش"" 
 
                       
                                                                                                                                 
                       
نظرات 32 + ارسال نظر
ری را دوشنبه 16 بهمن 1391 ساعت 14:47

سلام.

ای کاش سیگار راه را کوتاهتر می کرد فقط ناهموارتر می کند!

سلام....ای کاش

زینب دوشنبه 16 بهمن 1391 ساعت 16:14 http://zaraban-z.blogsky.com

سلام
یه سری به ماهم بزن

سلام... چشم

خوشا به حال تو کبریت کوچک...!

می سوزی و آه از نهادت بلند می شود،

مرا می سوزانند و می گیرند مجال آه را از این گلوی پر از فریاد...!

سهیلـ دوشنبه 16 بهمن 1391 ساعت 21:05 http://crazywriter.blogfa.com

خیلی وقته فراموش شدم ...

ممنون زیبا بود):

این روزها آدمها حتی خود دیروز و امروزشان را هم فراموش کرده اند...نمیدانم تهه این زندگی ها کجاس؟!!!

خواهش

سهیلـ دوشنبه 16 بهمن 1391 ساعت 23:22 http://crazywriter.blogfa.com

آپم دوست داشتی یه سر بزن(:

حتما

sharona سه‌شنبه 17 بهمن 1391 ساعت 00:19 http://shanis.blogfa.com

سلام...
سیگارشو نیستم اما بقیشو موافقم....

سلام
خوبه

اولین روز زمستان سه‌شنبه 17 بهمن 1391 ساعت 11:01 http://yazdan-paki1.blogsky.com/

آجی لیلی آخه اینا چیه گذاشتی
مگه دستم بت نرسه
بچه خجالت نمیکشی سیگار میکشی؟
این روز ها باید سیگار کشید
من نمیخوام تو تو دود سیگار محو بشی خوووو
بدو بیا یه عالمه آپم

دعوااااااام نکن

باشه نمیکشم...

نمیشه آروم بیام مغازه ها رو هم نگاه کنم

دیروز ما زندگی را به بازی گرفتیم

امروز .. او ما را !

و فردا ...

کاش حداقل فردا را میدانستیم....

سودابه سه‌شنبه 17 بهمن 1391 ساعت 16:25 http://manoto-1390.blogfa.com/

ای لیلینامرد تو دوست نابابی چرا میگی سیگار بکشم آخه من عاشق سیگاربودم یک زمانی خوووووووووووو

مجتبی سه‌شنبه 17 بهمن 1391 ساعت 16:37 http://abc321.blogfa.com

سرشارم از شعرهای نچیده

روزهای نیامده

اتوبوسهایی مملو آدمیانی که به تعطیلی می روند

قلبی که روی دست بهار مانده است

اولین روز زمستان سه‌شنبه 17 بهمن 1391 ساعت 16:46 http://yazdan-paki1.blogsky.com/

ناراحت شدی عزیز دل؟
شوخی کردم...

نه عزیزم..

سهیلـ سه‌شنبه 17 بهمن 1391 ساعت 21:00 http://crazywriter.blogfa.com

هر چه گفتم بگذارید تا می توانم بازی کنم کسی گوش نکرد میدانستم که فردا با من بازی خواهند کرد…
نگذاشتند بچه بمانم…

ممنون...زیبا بود

هَمیشِـﮧ دِلتَنگے بـِﮧ خاطِرِ نَبودَنِ

شَخصے نیست

گاهے بـِﮧ عِلَتِ حُضورِ کَسے

دَر کِنارَت اَست کِـﮧ

حَواسَش بـِﮧ نِگاهِ عاشِقِ

تُو نیستــ

دقیقا...

مـــن اهـــل دیـــاری هستــــم کــــه


پســـر و دختــــر هـــا


بـــا چنـــد جملـــه عربـــی بــه هـــم محـــرم مــی شـونـــد



امـا بــا یــک دنــیــــــا عشــــــق نـــــــه !!!

" ב لــ ـــمـ "

یـکـ کـوچــ ـﮧ ے " بـ ــטּ بستـــــ " میـ ــפֿـواهـد

و یـکـ " باراטּ " نـــمـ نـــمـ

و یـ ـکـ " פֿــــבا "

کـﮧ کـمـ ـے باهـمـ راه بــ ـرویــــمـ

"همیـــטּ "
...

پری چهارشنبه 18 بهمن 1391 ساعت 03:07

آدما از آدما زود سیر میشن
آدما از عشق هم دلگیر میشن
آدما رو عشقشون پا میذارن
آدما آدمو تنها میذارن

منو دیگه نمیخوای خوب میدونم
تو کتاب دلت اینو میخونم
منو دیگه نمیخوای خوب میدونم
تو کتاب دلت اینو میخونم

یادته اون عشق رسوا یادته
اون همه دیوونگی ها یادته
تو میگفتی که گناه مقدسه
اول و آخر هر عشق هوسه

آدما آی آدمای روزگار
چی میمونه از شماها یادگار
آدما آی آدمای روزگار
چی میمونه از شماها یادگار

دیگه از بگو مگو خسته شدم
من از اون قلب دو رو خسته شدم
نمیخوای بمونی توی این خونه
چشم تو دنبال چشمای اونه

همه حرفای تو یک بهونه س
اون جهنمی که میگن این خونه س
همه حرفای تو یک بهونه س
اون جهنمی که میگن این خونه س

نمیدونم چی بگم....

نابینا چهارشنبه 18 بهمن 1391 ساعت 03:11

موهای یک زن خلق نشده

برای پوشانده شدن

یا برای باز شدن در باد

یا جلب نظر

یا برای به دنبال کشیدن نگاه

موهای یک زن خلق شده

برای عشقش

که بنشیند شانه اش کند , ببافد و دیوانه شود...

عطر مو های یک زن فراموش شدنی نیست!

دوست دارم یه بار بشینم موهاتو شونه کنم

یه چند تارش بریزه .بگم اینارو میبینی ؟؟؟

بگی اره ..!!!

منم بگم با همه دنیا عوضش نمیکنم ♥

خیلی زیبا بود عزیزم...ممنونم

سحر چهارشنبه 18 بهمن 1391 ساعت 03:12

پک هایی که به سیگارم می زنم...

از یادآوری خاطرات تو نیست...

نیکوتین ... مرا بهتر از تو درک می کند...

بهتر می داند کام گرفتن نان و نمک دارد!!

دیونه چهارشنبه 18 بهمن 1391 ساعت 03:14

گاهی دوست دارم بدون پک زدن ، فقط بنشینم و نگاه کنم که سیگارم چگونه میسوزد ...

شاید آخر فهمیدم چه لذتی میبری از تماشای سوختن من ؛

شاید آخر قانع شدم!

گریه میکنم....

جییییییییییییییییییییییییییییییی چهارشنبه 18 بهمن 1391 ساعت 03:17

چون نیست میسر که زنم لب به لب یار
با یاد لبش بوسه زنم بر لب سیگار..........

دیونه چهارشنبه 18 بهمن 1391 ساعت 03:19

من و تنهایی و سردرد و سیگار

صدای آخرین گامِت رو گیتار

من و تنهایی و سردرد و سیگار

من و عکسی که اینجا مونده ناچار

من و گل نه، تو و عکست با یه خار

من و این من که حالا مونده بی یار

من و تنهایی و سردرد و سیگار

من این دل که تنها مونده انگار

من و جنسی که مونده بی خریدار

من وقلبی به درد تو گرفتار

من و تنهایی و سردرد و سیگار

شب و درد و یه پیشونی تب دار

تو و یک نامه با مضمون اخطار

" نگاهت باشه این بار آخرین بار "

من و تنهایی و سردرد وسیگار

من و این سرنوشت زار وبیزار

تو بیزار از من وعشق منِ زار

چرا این سرنوشت؟ لعنت به پرگار

من و تنهایی وسردرد و سیگار

من و این تن که سر را داده بر دار

من و این تو که یادت می ده آزار

تو و جنات تجری تحت انهار

من و تنهایی و سردرد و سیگار

از اون روزی که شب اومد به اصرار

از اون سالی که یارم رفت به اجبار

من عادت کرده ام تنها به این کار

من و تنهایی و سردرد و سیگار

نمِ یادت در این رویای نمدار

هنوزم عاشقم بسیار و بسیار

نمی دونی چه با هم شیشن این چهار

خیلی زیبا بود...خیلی

چرا اینطوری مینویسی گلم؟

نابینا چهارشنبه 18 بهمن 1391 ساعت 03:20

برو ای دوست که درد دل ما بسیار است
مرهم دود دل ما فقط این سیگار است
روح دریایی خود را تو مینداز به آب
پشت دریا نبوود شهر بدان دیوار است
هم دم ما شده این پاکت سیگار جدید
مرگ یا زندگی .....ههه...طرف بیکار است
ملک الموت کجایی نکند نعشه شدای
ارزش ما به هم این دود ز تو بسیار است
کفر گفتند به تیراژ زیاد چاپ شده..
مرگ یا زندگی در دست..مگر سیگار است.....

مرتضی چهارشنبه 18 بهمن 1391 ساعت 03:21

خمیازه‌های کش‌دار، سیگار پشت سیگار
شب گوشه‌ای به ناچار، سیگار پشت سیگار
این روح خسته هر شب، جان کندنش غریزیست
لعنت به این خودآزار، سیگار پشت سیگار

پای چپ جهان را، با اره‌ای بریدن
چپ پاچه‌های شلوار، سیگار پشت سیگار
در انجماد یک تخت، این لاشه منفجر شد
پاشیده شد به دیوار، سیگار پشت سیگار

بر سنگفرش کوچه، خوابیده بی‌سرانجام
این مرده کفن خوار، سیگار پشت سیگار
صد صندلی در این ختم، بی‌سرنشین کبودند
مردی تکیده بیزار، سیگار پشت سیگار

تصعید لاله گوش، با جیغ‌های رنگی
شک و شروع انکار، سیگار پشت سیگار
مردم از این رهایی، در کوچه‌های بن‌بست
انگارها نه انگار، سیگار پشت سیگار

این پنچ پنجه امشب، هم خوابگان خاکند
بدرود دست و گیتار، سیگار پشت سیگار
ماسیده شد تماشا، بر میله میله پولاد
در یک تنور نمدار، سیگار پشت سیگار

صد لنز بی‌ترحم، در چشم شهر جوشید
وین شاعران بیکار، سیگار پشت سیگار
در لابلای هر متن، این صحنه تا ابد هست
مردی به حال اقرار، سیگار پشت سیگار

اسطوره‌های خاین، در لابلای تاریخ
خوابند عین کفتار، سیگار پشت سیگار
عکس تو بود و قصّه، قاب تو بود و انکار
کوبیدمش به دیوار، سیگار پشت سیگار

مبهوت رد دودم، این شکوه‌ها قدیمیست
تسلیم اصل تکرار، سیگار پشت سیگار
کانسرو شعر سیگار، تاریخ انقضاء خورد
سه، یک، ممیز چهار، سیگار پشت سیگار

ته مانده‌های سیگار، در استکانی از چای
هاجند و واج انگار، سیگار پشت سیگار
خودکار من قدیمی‌ست، گاهی نمی‌نویسد
یک مارک بی‌خریدار، سیگار پشت سیگار

مرتضی جان چرا !!!!

سحر چهارشنبه 18 بهمن 1391 ساعت 03:24

بدادم برس امشب ای یار من …… تو ای بهترین یار غمخوار من

به آتش همه تار و پودم بسوز …… شرر شو به جانم، وجودم بسوز


مرا فارغ از هستی ام کن دمی ….. بده لذت یک زمان بی غمی


غمم میکشد شعله بر جان تو ….. شرر ریزد از سر به دامان تو


نمی سوزی ام، گرچه سوزانمت ….. نمی رانی ام تا که میخوانمت


نه در دست بیگانه جان می دهی ….. نه لب بر لب دیگری می نهی


نه هرچز به سختی سخن گفته ای ….. نه حرفی به تلخی به من گفته ای


فدا میکنی جان که جانم شوی ….. تو آن ِ تن ناتوانم شوی


قرار تن گرم و تبدار من ….. تو ای بهترین یار، سیگار من


بمیرم که تا شام گردد سحر …. تو خاکستری، من ز خود بی خبر

مرتضی چهارشنبه 18 بهمن 1391 ساعت 03:26

ســـ ـــو ختـــم ! وقتی لبانت را بوسیدم و بوی سیگار می داد در حالی که می دانستم تو سیگار نمی کشی...

مگه ما حرفامونو نزدیم؟؟؟

پس چرا انقدر دردناک مینویسی...

علیرضا چهارشنبه 18 بهمن 1391 ساعت 08:43 http://www.ghasedak68.blogfa.com

من،
دود می شوم....
این سیگارها بهانه است....

راست میگویی سیگار بهانه است...

در این شلوغی پر دروغ


تنها تو


برایم کمی سکوت بیاور!

زیبا بود

joli75 چهارشنبه 18 بهمن 1391 ساعت 16:18 http://hajmsabz.mihanblog.com

وهوایم ابری

دلم این بار گرفت

سخنت تلخ

ولی شیرینیه تو

تاابد بردل من می ماند


ممنونم...زیبا بود

انسان هم می تواند دایره باشد هم خط راست.
انتخاب با خودت است :
تا ابد دور خود بچرخی یا تا بی نهایت ادامه دهی

دقیقا...ممنونم

خدایا
اگر درمان تویی دردم فزون باد
وگر عشقی سهم من جنون باد .

دیونه پنج‌شنبه 19 بهمن 1391 ساعت 01:17

ما خشک لبان تشنه دیدار شرابیم چون کاسه ما گشت تهی خانه خرابیم

بیخود...

یکی از اون ورا یکشنبه 22 بهمن 1391 ساعت 22:54 http://www.dashte-faryab.mihanblog.com

این روزا ذست همه ما از اتیش سیگار سوخته است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد