عارفی را دیدند مشعلی و جامی آب در دست..
پرسیدند : کجا میروی؟
گفت: میروم با این آتش بهشت را بسوزانم و با این آب جهنم را خاموش کنم
تا مردم
خدا را فقط به خاطر عشق به او بپرستند... نه بخاطر عیاشی در بهشت
و
ترس از جهنم . . .
سلام بسیار عبرت آموز و زیبا بود سپاسگزارم .
سلامممنون از شما...
خیلی زیبا کاشکی اینجوری بود
کاش....
سلامبه وبمون خوش اومدی
سلامممنونم...
لابه لای دل ما همیشه حرفی کهبرای بیان باشدروشن می ماندولی هیچگاهشنیده نخواهد شد.............!!
ممنونم...زیبا بود
سلام لیلی جون...الهی قربونت شم من یخرده گرفتاری درسام زیاد شد زیاد نت نمیام.....انشا الله بعد از کنکورم میام جبران میکنم گلم
سلام عزیزمباشه گلم...ایشالا که رتبه خوبی میاری...قربونت گلم
سلام
بسیار عبرت آموز و زیبا بود
سپاسگزارم .
سلام
ممنون از شما...
خیلی زیبا کاشکی اینجوری بود
کاش....
سلام
به وبمون خوش اومدی
سلام
ممنونم...
لابه لای دل ما
همیشه حرفی که
برای بیان باشد
روشن می ماند
ولی هیچگاه
شنیده نخواهد شد.............!!
ممنونم...زیبا بود
سلام لیلی جون...الهی قربونت شم من یخرده گرفتاری درسام زیاد شد زیاد نت نمیام.....انشا الله بعد از کنکورم میام جبران میکنم گلم
سلام عزیزم
باشه گلم...ایشالا که رتبه خوبی میاری...قربونت گلم