اینجا هنوز دختری هست که لبــــخنـــد میزند ....

از عشق بدم می آید ، یکبار عاشق شدم و مادرم را فراموش کردم

اینجا هنوز دختری هست که لبــــخنـــد میزند ....

از عشق بدم می آید ، یکبار عاشق شدم و مادرم را فراموش کردم

اعتراف خودمونی

نمیدونم چرا هر چی هم با دوستام میرم بیرون بازم حالم خوب نمیشه کابوسای شبام بدتر شده ... 

 

دیروز واقعا بچه ها گُل کاشتن و جای باصفایی رفتیم درسته هیچکسی دستمونو نگرفت هوامونو نداشت دوبار تو آب یچی رفت کف پام چند با سر خوردم نه اینکه اصلا هوامو نداشته باشن نه اما ... میگن دلت گیر کسی باشه دلت نخ کِش میشه اما من که دیگ دلی ندارم که پیش کسی گیر باشه خودمو زدم به آب تا هر جایی رفت منم برم... دیگه از جنگیدن واسه داشتن آرزوهام خواسته هام خسته شدم... من اعتراف میکنم نا امید شدم. رفیقی که یکسال پیش منتظرش بودم الان میخواد بیاد .. اوضاع خب نیس شاید نتونم بیام دیدنت.. همین

 

 

+فردا مسافر قم و جمکرانم واسه دو روز 

 

 

لیلی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد