اینجا هنوز دختری هست که لبــــخنـــد میزند ....

از عشق بدم می آید ، یکبار عاشق شدم و مادرم را فراموش کردم

اینجا هنوز دختری هست که لبــــخنـــد میزند ....

از عشق بدم می آید ، یکبار عاشق شدم و مادرم را فراموش کردم

در گوش های من

تاریکی ام ! شبیه شبی که سحر نداشت


تنهایی ام ! شبیه کلاغی که پر نداشت


تلخم ! شبیه دورترین قهوه خانه ای


که بر لبان قهوه چی اش هم شکر نداشت


دلتنگِ شعرهای به قصابخانه ام


اخموی "چشم هات " که از من خبر نداشت


دلگیر ِ دوستانِ ریاکار ِجانی ام


فحاش آن تنی که لیاقت به سر نداشت


دلخسته از کثافت این شهر لعنتی


از خانه ای از آهن و آهن که در نداشت


از عقل و علم و منطق وحشی ِ زخم ها


این جنگجو ی خسته به جز خود سپر نداشت


می خواست که فرار کند این درخت پیر


افسوس عزم داشت و دست ِ تبر نداشت


سر را سپرد عشق به سامان ِ نیستی


دل را گذاشت بین دوراهی و برنداشت ...

در خواب می کنم غزل عاشقانه را


ته مانده های رفته ی دیوانه خانه را


می ترسم از سیاهی ِ از شب گذشته ام


از دیدن ِ دوباره ی دیو و فرشته ام


از سوسک های بی حرکت روی گرده ام


می ترسم از صدای نفس های مرده ام


" زیبایی ازتو بود " که طاووس پا گرفت


دنیای زشت بود که از من، تو را گرفت


بر روی فرش ، شیر به آهو رسیده است


"" کابوس چشم هام به چاقو رسیده است ""


روی طناب خیس ِ تو خون است و رخت ها


دنیای چرک مرده ی کرم ِ درخت ها


نقاشی است و سرخ ترین رنگ می شوم


داماد ِ بی عروس ِ دل ِ تنگ می شوم


فرقی ست بین دوست نامرد و آشنا


دارند می دهند تو را به غریبه ها


با یاد گریه هام به حمام می روم


با یاد تو به خانه ی اقوام می روم


شب ها که بره های تو به خواب می روند


این بیت ها به خانه ی قصاب می روند


مشروب می خورند و به شب سنگ می زنند


"تا صبح مثل بچگی ات ونگ می زنند "


از من درخت های زیادی بریده اند


از من بریده اند ...زیادی بریده اند ...

□□

از توی جیب


عکس ِ تو را در می آورم !!


تا قرص ها


تعادل دنیای من شوند

□□□

""" تهران گرفت از تو مرا ! کور و کر شدم ! """


غم سنگ زد به شیشه و من بیشتر شدم


آن روزهای بی تو خودم را نداشتم


پول کرایه تاکسی حتا نداشتم


شب ها سر ِ گرسنه ی من بود و سنگ بود


خندیدنم به قصه ی ماه و پلنگ بود


تا صبح در کنار خیابان نشستنم


آواز جیرجیرک ِ غمگین ِ در تنم ...


آن چیز ها که از تو به جا ماند غم شدند


سیگارهای خاطره های بدم شدند


تهران تمام شد به اتاقی که در نداشت


تنها شدم شبیه کلاغی که پر نداشت


در گوش من صدای دویدن شنیدنی ست


فریاد های تو ته کابوس هر زنی ست


این فرش ها مرا به تو بالا می آورند


از خون اول تو به دنیا می آورند ...



از : وحید نجفی

نظرات 7 + ارسال نظر
ناشناس شنبه 20 مهر 1392 ساعت 18:18

خیلی همش عالی بود خیلی زیاد
چطوری؟؟؟؟

ممنونم :)

شکر .. تو چطوری بانو ؟

کوچولو شنبه 20 مهر 1392 ساعت 18:18 http://ou-man917.blogfa.com

سلام لیلی جان
چه اسم قشنگی
عزیزم وبت و وطالبش مثل همیشه زیباست.
امروز عشق ما یکساله و 29 من متولد میشم
کلا این فصل فصل اتفاقای قشنگه

سلام عزیزم.

ممنونم لطف داری :))
جدی! بسلامتی.. ایشالا همیشه کنار هم باشین

امیر شنبه 20 مهر 1392 ساعت 19:41

قشنگ بود...چرا قبلیو پاک کردی؟؟

دئــــآ یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 10:46 http://willy.blogfa.com

..............

شعر وحید نجفی عالی بود اولین شعری ک از ایشون

میخونم......

............اهنگ وبت قشنگهــ

دورد لیلیــ بآنو

fantik دوشنبه 22 مهر 1392 ساعت 10:36 http://www.fantik70.blogfa.com

از عقل و علم و منطق وحشی ِ زخم ها


+ســــــــــــــــــــــــلام

...

+سلاااااااااااااااااام

fantik دوشنبه 22 مهر 1392 ساعت 10:40 http://www.fantik70.blogfa.com

زیبا بودن همشون....

+ مرسی از پستت...

ممنون :)

+خواهش :)

zahra دوشنبه 22 مهر 1392 ساعت 23:03 http://a-simple-moment.blogfa.com

آخی خیلی قشنگ بودن همشون

بسی خوشمان آمد

ممنونم :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد