اینجا هنوز دختری هست که لبــــخنـــد میزند ....

از عشق بدم می آید ، یکبار عاشق شدم و مادرم را فراموش کردم

اینجا هنوز دختری هست که لبــــخنـــد میزند ....

از عشق بدم می آید ، یکبار عاشق شدم و مادرم را فراموش کردم

عشق

ما دیر به دنیا آمده ایم
که زود به زود خسته می شویم!

قدیم ها دنیا روی دور ِ تند نبود
قدیم ها می شد عاشق شوی...
خیر نبینی...
سال ها بعد خسته شوی

نه که خیرندیده باشی از همان سر
و چنگ بیندازی به هر سلامی
تا بل خستگی هایت را بتکانی

تناسخ است یا تکامل؟
که در سی سالگی
هزار سال زندگی کرده ایم!؟
.
.
.
مهدیه لطیفی
***************

مردم از دین خروج می کردند
تا تو سمت گنــاه می رفتی
شهر بی آبرو به هم می ریخت
در خیابان که راه می رفتی

علیرضا آذر
**************

کسی به در کوبید

بلند شد
موهایش را مرتب کرد
در را باز کرد

باد بود

برگشت
آشفته مو

"شهاب مقربین"

************

خواستند از عـشـق؛
آغوش و بوسه را حذف کنند
عشق؛
از آغوش و بوسه حذف شد...
"افشین یداللهی"


لبخند فراموش نشه :)

+ بعد نوشت : شرمنده دیر بهتون سر میزنم مشغول پروژمم و امتحانام :((

می مانم

به کلاغ گفتند حرف بزن. گفت قار

گفتند بخند. گفت قار

گفتند گریه‌ای سر کن

گفت قار قار قار

و در قار کلاغ نبود هیچ.

کلاغ حنجره اش زخم‌دار آوازی است

که پرندگان نمی‌خوانند…


بیژن نجدی

*********************

تنها نشسته‌ای

و چای می‌نوشی

و سیگار می‌کشی


هیچ کس تو را به یاد نمی‌آورد

این همه آدم روی کهکشان به این بزرگی

و تو

حتی آرزوی یکی نبودی



فخری برزنده

********************

کجای جهان دور تر است

آن جا که تویی

این جا که منم


سیروس نوذری

********************

روی میز

گزینه‌ی دوست داشتن هم بود

من دستانت را برداشتم.


سیدمحمد مرکبیان

********************

ماندن یا نماندن

سوال این نیست

آی که چشم های تو می گویند : بمان!

می مانم

حتا اگر جهان را

بر شانه های خسته ی من

آوار کرده باشی.


حسین منزوی



+ لبخند فراموش نشه :)


لیلی


بعد نوشت : آنقدر فراموشی را یاد خودم دادم که حتی یکساله شدن وبلاگم از یادم رفت ... 4 آذر تولد "تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم "  بود ... 

:)

سلام .. چطورین ؟ :)


شرمنده نت نداشتم نتونستم بیام .. این روزها حالم خیلی خوبه.. دوستای جدید حال دلمو عالی کردند.. با یه گروه از بچه های اصفهان رفتیم صفه جاتون خالی خیلی خوش گذشت.. 


خب دیگه اومدم بگم خوبم 


* به زودی پست جدید گذاشته می شود * 


لبخند فراموش نشه ... 

لیلی :)

تصمیم آخر

موقه اش رسیده با خودم تصویه حساب کنم دو دوتا کنم ببینم 22 سال خود را چگونه گذرانده ام از تولدم ماه هاست که گذشته اما انگار دوباره به تولدم نزدیک شده ام لیلی از زندگیش نوشت تمام ماجرا را ننوشت اما از کودکیش از قبل از تولدش تا عاشق شدنش از جدایی ها از تهمتها از تحقیر ها نوشت .. لیلی صبور است . لیلی را تکه تکه کردند بی صدا اشک ریخت دستش را روی دوزانوانش گذاشت و دوباره بلند شد و لبخند زد .. یادش می آید اولین وبلاگش را مرداد ماه سال گذشته راه انداخت با اسم  " از وقتی رفت خودم را به خواب زدم "  یادش می آید که در این دنیای مجازی اولین دوستش "محمد علی " بود با وبلاگی با عنوان " بیایید با احساسات همدیگر بازی نکنیم " هر جا هست امیدوارم موفق باشد ..


یادش می آید اوایل هیچ کس به وبلاگش نمی آمد شروع کرد به گشت زدن در وبلاگها.. با وبلاگی آشنا شدم به اسم " نوشته هایی از جنس غم و شادی" هیچ کس نبود اما انگار من دلم میخواست برایش کامنت بگذارم اوایل هر چی مینوشتم جوابی دریافت نمیکردم من اما سمج تر از این حرفا بودم آنقدر برایش برای همه پست هاش کامنت گذاشتم تا منو به عنوان پیوندهاش لینک کرد و کلی کلاس گذاشت که شما اولین کسی هستی که فلا که بهمان ... درد و دل هایمان شروع شد و ... مدتها کنار هم خندیدیم گریه کردیم بهم دیگر فحش دادیم .. با درد هم نالیدیم به هم کمک کردیم .. گذشت .. حالا اما مدت هاس از او بی خبرم .. هر جا هست شاد باشد و پاینده ... 


بعدها از آنجا دل کند و به اینجا آمد با اسم " پایان " شروع کرد .. اما دید این اسم به لیلی نمیخورد نام خودرا گذاشت " تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم " و راهش را ادامه داد.....


دوستان دیگری به وبلاگم آمدند از بودنشان خیلی خوشحالم .. وقتی میخوانمشان آرام میگیرم .. از " چکاوک " ممنونم که همیشه میگوید محکم باش لیلی.. از ابراز همدردی دوستانم ممنونم از تک تکتان دنیا دنیا ممنونم ... از " روایت خاک " ممنونم که آرامش رو بهم برگردوند.. از فافا ، ناهید ، سودی ، فانتیک ، زهرا ، مهلا ، دوست جدیدم آنا و .... 


لیلی آرام شده است و مانند همیشه لبخند بر لبانش هست ... برای لیلی دعا کنید او از درون دختر دیگریست که میخواهد از این به بعد گریه نکند... کسی مراقبش نیست .. حال، اوست و خدایش.. برایش دعا کنید چشمانش دیگر سوی قبل را ندارد اگر جایی دستش به دیوار بود به چهره جوانش نگاه نکنید او مدت هاست پیر شده است.. 


تکه کلامش را فراموش نکنید : لبخند بزن :) 


خداحافظ ای شعر شبهای روشن

خداحافظ ای قصه عاشقانه

خداحافظ ای آبی روشن عشق

خداحافظ ای عطر شعر شبانه


خداحافظ ای همنشین همیشه 

خداحافظ ای داغ بر دل نشسته

تو تنها نمی مانی ای مانده بی من

تو را می سپارم به دلهای خسته


تو را می سپارم به مینای مهتاب

تو را می سپارم به دامان دریا

اگر شب نشینم اگر شب شکسته

تو را می سپارم به رویای فردا


به شب می سپارم تو را تا نسوزد

به دل می سپارم تو را تا نمیرد

اگر چشمه واژه از غم نخشکد

اگر روزگار این صدا را نگیرد


خداحافظ ای برگ و بار دل من

خداحافظ ای سایه سار همیشه

اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم

خداحافظ ای نوبهار همیشه


+ لیلی دیگر از گذشته نمیگوید.. این ها را نوشت تا برای همیشه گذشته اش خاک شود. همین

برای گذشته اش فاتحه ای بخوانید و به رویش لبخند بزنید..


لحظه هاتون بی غم 

دردها

شب ها

درد ها به توان می رسند!

و توانا تر از همیشه

تاوان تمام روزهایی که با تو بی درد بودند را

پس می گیرند


روز ها

هر چه این فکر های به کمین را

نادیده بگیرم

آن ها به تیز کردن چاقو هایشان ادامه می دهند

تا شب...

...


و شب ها

آنکه از همه تیز تر است

در مشت تو برق می زند!


مهدیه لطیفی


+ خاطرات روزهای گذشته وبلاگم داره منو از پا در میاره ... 

هر چقدر هم که بخواهم چهره غمگینم را پشت چهره شَرم پنهان کنم ... باید قبول کنم لیلی شکسته است ... به خودم قول داده ام تکه هایم را جمع کنم و دوباره از نو بسازم خودم را .. اما بعضی تکه ها گُم شده اند..." دلم " را پیدا نمیکنم ... میخواهم از سَر چهار راه یکی بخَرم و جایگزینش کنم