-
کوک کن . . .
یکشنبه 29 بهمن 1391 16:22
کوک کن ساعت خویش...!! اعتباری به خروس سحری نیست دگر.دیر خوابیده و بر خواستنش دشوار است کوک کن ساعت خویش...!! که موذن شب پیش دست گل داده به آب و در آغوش سحر رفته به خواب! و در این شهر سحرخیزی نیست...و سحر نزدیک است... کوک کن ساعت خویش..!!
-
نومیدی . . .
جمعه 27 بهمن 1391 10:47
در شب کوچک من افسوس باد با برگ درختان میعادی دارد در شب کوچک من دلهره ویرانیست گوش کن وزش ظلمت را میشنوی؟ من غریبانه به این خوشبختی می نگرم من به نومیدی خود معتادم . . .
-
میفروشد . . .
چهارشنبه 25 بهمن 1391 11:27
عصمتش بهر نان خانه ای دوش مست و بیخبر بگذشتم از ویرانه ای در سیاهی شب ، چشم مستم خیره شد بر خانه ای چون نگه کردم درون خانه از اون پنجره صحنه ای دیدم که قلبم سوخت چون جانانه ای کودکی از سوز سرما میزند دندان بههم مردکی کور و فلج افتاده ای در یک گوشه ای دختری مشغول عیش و نوش با بیگانه ای مادری مات و پریشان مانده چون...
-
فاتحه من ...
یکشنبه 22 بهمن 1391 19:19
چه فرقی دارد در کجای این زمین خاکی مرا دفن کنند یک طبقه یا سه طبقه یک ملیونی یا بیست ملیونی وقتی فاتحه من , قبل از مردن خوانده شده است.....
-
چی بگم!!
شنبه 21 بهمن 1391 18:27
زن به شیطان گفت : آیا آن مرد خیاط را می بینی ؟میتوانی بروی وسوسه اش کنی که همسرش راطلاق دهد ؟ شیطان گفت : آری و این کار بسیارآسان است پس شیطان به سوی مرد خیاط رفت و به هر طریقی سعی می کرد او را وسوسه کند اما مرد خیاط همسرش رابسیار دوست داشت و اصلا به طلاق فکر هم نمی کرد پس شیطان برگشت و به شکست خود در مقابل مرد خیاط...
-
چراااا؟
جمعه 20 بهمن 1391 11:40
گفتم چرا انقلاب کردید؟؟ گفت انقلاب کردیم تا شاه و شاهزاده نداشته باشیم گفتم حال که آقا و آقازاده داریم گفت انقلاب کردیم تا سیاستمان دینى شود گفتم حال که دینمان سیاسى شد گفت انقلاب کردیم تا خیابان هایمان شریف شوند گفتم حال که شرافتمان خیابانى شد گفت انقلاب کردیم تا رنگ آزادى را ببینیم گفتم حال که اسارت رنگ شده را دیدیم...
-
حرفهای یک ایران دخت دهه 60
پنجشنبه 19 بهمن 1391 18:24
این متن رو یه جایی خوندم خوشم اومد.. گذاشتم شما هم بخونید به دنیا که قدم گذاشتیم جنگ بود پدر ها در جبهه ها با مرگ می جنگیدند مادر ها در خانه ها با زندگی گوش های ما نت های آژیر خطر را خوب میشناخت و ما با همین موسیقی تو ی کوچه ها لی لی می رقصیدیم مادرانمان جای ایستادن پای آینه در صف های گوشت و برنج کوپنی می ایستادند و...
-
لطفا فاصله بگیرید...
چهارشنبه 18 بهمن 1391 17:52
فاحشه را خدا فاحشه نکرد؛ آنان که در شهر نان قسمت می کردند، او را لنگ نان گذاشته اند، تا هر زمان که خود لنگ هم آغوشی ماندند، او را به تکه نانی بخرند . . . . . صادق هدایت
-
سیگار
دوشنبه 16 بهمن 1391 14:33
این روزها باید سیگار کشید.. نه بخاطر قیمت دلار که هر روز بالاتر رفت.. نه بخاطر رویاهایی که به باد رفت.. ... این روزها باید سیگار کشید.. نه بخاطر ستاره هایی که با هم نخوند.. نه بخاطر خاطراتی که دود شد... ... این روزها باید سیگار کشید.. نه بخاطر رفیقی که نارفیق شد.. نه بخاطر دردی که موندگار شد.. ... این روزها باید سیگار...
-
و دیگر هیچ....
شنبه 14 بهمن 1391 12:38
کدام خوشبختی؟؟؟ کدام زندگی؟؟؟ کدام بغض؟؟؟ تو که آن بالاهاپشت میزت نشسته ای...خدا از تو نگذرد... من از نسل کوروشم ، که من ماندم و ماهیانه 45 هزار تومان یارانه !!! من از نسل ستارخان و باقرخانم ، که فقط ترافیک خیابانش برایم مانده !!! از دریای کاسپین ، فقط ویلاهای ساحلی اش مانده برایم ...!!! از خلیج فارسش ، فقط رای گیری...
-
یاد بگیر جانم!
پنجشنبه 12 بهمن 1391 16:17
یاد بگیر جانم ! دوست داشتن برایِ خاطرِ چشم و ابرو نمی ماند عشق به احترامِ اندامِ تراشیده ی هیچکس رویِ پاهایش نمی ایستد فراموش نکن برجسته ترین لباس ها آخرسر جایش گوشه ی کمد لا به لایِ یک دنیا لباس هایِ خانگیِ گشاد که تو را هم بسترِ رویاهایِ شیرینِ شبانه می کنند جا خوش می کند یادت نرود دنیا دنیا لوازمِ آرایش هم که داشته...
-
دست خط "خدا"
سهشنبه 10 بهمن 1391 18:56
نشان لیاقت "خـــــدا "تنها چند خـــط ساده است. خــــــــط های ساده ای که بر پیشانی ات اضافه می شود. و روزی می رسد که پیشانی ات پر از دستــــخط "خـــــدا "می شود. ... آیینه ها می گویند: آن کس زیباتر است که خطــــــــی بر چهره ندارد. آیینه ها اما دروغ می گویند. ... دستــــــــخط" خــــــدا"...
-
وای وای حالا وای وای
یکشنبه 8 بهمن 1391 17:41
سلام به دوستان ... نمیدونید امروز چه امتحانی دادم ....از همه کلاس فقط من بهتر خونده بودم نمونه سوالا که حدود 200 تا بودم من قبل از امتحان واسشون زده بودم...قبل از امتحان قرار شد به روشی که قبلا عرض شده به همشون برسونم... اما وقتی برگه سوالا اومد دستم تا سوال 6 پیش رفتم از سوال 7 به بعد شدم اینطوری ...به فلاکت بقیشو...
-
خاطرات امتحانی
جمعه 6 بهمن 1391 20:59
کسی پیدا نمیشد ما رو عوض کنه خودم دست بکار شدم ... خب بتعریفم از امتحانات آخه هنوز تنور امتحانات پیام نوریا داغه مثه خودم که باید بچسبونیم به تنور مادر بزرگه... امتحان اولم که مثلا خوب خونده بودم ونمونه سوالم حل کرده بودم با دل خرم رفتم سر جلسه...چشمتون روز بد نبینه چشمم که به سوالات افتاد شدم اینظوری ....خلاصه سوالا...
-
تو بمان و دگران
پنجشنبه 5 بهمن 1391 15:13
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی ت و بمان و دگران وای بحال دگران میروم تا که به صاحبنظری باز رسم محرم ما نبود دیدهی کوتهنظران دلِ چون آینهی اهل صفا میشکنند که ز خود بیخبرند این زخدا بیخبران سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن کاین بود عاقبت کار جهان...
-
سهمم از دنیا . . .
سهشنبه 3 بهمن 1391 15:42
اگه این زندگی باشه اگه این سهمم از دنیاس من از " مردن " هراسم نیست یه حسی دارم این روزا که گاهی با خودم میگم شاید " مردم " حواسم نیست . . .
-
منو....تیر چراغ برق
یکشنبه 1 بهمن 1391 00:15
من و تیر چراغ برق یکی هستیم شبها سرمان روشن دلمان تاریک.... روزها . . . سرمان سنگین دلمان خاموش . . .
-
آدمیست دیگر....
جمعه 29 دی 1391 13:48
امروز عصر رفتم امامزاده بلکه آروم بشم...اما بعد ازاینکه دردو دل کردم یه نگاه به گوشیم انداختم یه پیام واسم اومده بود که دلم خون شد.... نا امید شدم...انگار مشکم سوراخ ...دستانم از دعا قطع...وچشمانم از نور ,کور شده است... نمیدانم به کدام فرشته هیزم تر فروخته ام که هر روز زیر آبم را میزند.....
-
نتیجه پیش بینی...
پنجشنبه 28 دی 1391 18:34
امروز روز پایان من بود.... مشکی پوش میشوم ... به همین سادگی!!! ________________________________________________________ ممنونم از دوستان خوبم به خاطر لطفی که در حقم دارین...
-
پیش بینی هوای دلم...
چهارشنبه 27 دی 1391 15:03
28/10/88 بهترین روز من..... کاش فردا 28/10/91 روز خوبی باشه.... __________________________________________________________________ افسانه ها رو رها میکنم..... دوری و دوستی کدام است!!!؟؟ من که نبودم دیگری جایم را پر کرد.. به همین سادگی....!!!
-
فقط لحظه ای صبر کن..(سری اول)
دوشنبه 25 دی 1391 16:04
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ چه توضیحی دارین؟؟
-
زندگی کبریتی
شنبه 23 دی 1391 17:38
-
فال من
جمعه 22 دی 1391 14:22
هر نکته گفتم در وصف آن شمایل هر کو شنید گفتا لله در قایل تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول جانم بسوخت آخر در کسب این فضایل گفتم که کی ببخشی بر جان ناتوانم گفت آن زمان که نبود جان در میانه حایل حلاج بر سر دار این نکته خوش سراید از شافعی نپرسند امسال این مسایل دل داده ام به یاری شوخی کشی نگاری مرضیة السجایا محمودة الخصایل...
-
خونه تکونی
پنجشنبه 21 دی 1391 17:27
دوستان قالب وبلاگم پرید..مجبور شدم نیومده خونه تکونی بکنم...امیدوارم از قالب و آهنگ جدید خوشتون بیاد....
-
اندکی بایست و فکر کن . . .
چهارشنبه 20 دی 1391 12:31
-
آدمک های کاغذی...
دوشنبه 18 دی 1391 20:22
-
خوشنویسی های من(سری دوم)
شنبه 16 دی 1391 15:33
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ...
-
خوب دیروزی
پنجشنبه 14 دی 1391 10:19
کسی که از صدا می گفت ... به لب مهر سکوتم زد مرا بالای بالا برد .... ولی سنگ سقوطم زد چه ها گفتندو نشنیدم... بدی کردند و بخشیدم... ز تیغ گریه اشکم ریخت ولی من باز خندیدم ... سکوتم حرفها دارد . . . ولی چشم و دهان بستم . ببین ای خوب دیروزی.... کجا بودم !!! کجا هستم!!!!!...
-
بدون شرح
سهشنبه 12 دی 1391 19:57
نعره هیچ شیری خانه چوبی مرا خراب نمی کند . . . من از سکوت موریانه ها می ترسم!!! _________________________________________________________________________ اینجا سرزمین کلمات معکوس است... جایی که گنج..." جنگ " می شود درمان..." نامرد " می شود قهقه..." هق هق " می شود اما " دزد...
-
مادر
دوشنبه 11 دی 1391 15:38
مردی مقابل گل فروشی ایستاد. او می خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود. وقتی از گل فروشی خارج شد٬ دختری را دید که در کنار درب نشسته بود و گریه می کرد. مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید : دختر خوب چرا گریه می کنی ؟ دختر گفت: می خواستم برای مادرم یک شاخه گل بخرم ولی پولم کم است. مرد...