اینجا هنوز دختری هست که لبــــخنـــد میزند ....

از عشق بدم می آید ، یکبار عاشق شدم و مادرم را فراموش کردم

اینجا هنوز دختری هست که لبــــخنـــد میزند ....

از عشق بدم می آید ، یکبار عاشق شدم و مادرم را فراموش کردم

سگ درونم

دیروز وقتی سر کار بودم گفتم امروز دیگ باید یکمم درس بخونم ولی مگه میشد بالاخره سر خودمو گرم کردم یهو سرمو بالا کردم بیرونو نگاه کنم دیدم اون طرف خیابون چه بزن بزنیه  یه طرف دعوا رو من میشناختم موبایل فروشی همون طرف داره .. دیدین که مردا وحشیانه میزنن دوستشم اومد دیگه دعوا اوج گرفت دونفر به یه نفر .. حالا هر چی مردم میخواستن جداشون کنن مگه میتونستن بالاخره به اجبار جداشون کردن و موبایل فروشیه زنگ زد 110 .. بعد 20 دقیقه پلیس اومدو همه چی ختم به خیر شد ..حالا بگو دعوا سر چی بود !!  پارک کردن ماشین :|  و دیگر هیچ 


+ و اما امروز به حرف دوستم رفتیم سوار سرویس خودمون بشیم اما برگشتو ندیم آقا تا سوار شدیم گفت رفت و برگشت و با هم میگیره منم به دوستم گفتم پیاده شو بعد راننده گفت خب بیاین ظهر که اومدم میبرمتون من تعجب کردم اما بهش اطمینان کردیم و کرایه رو حساب کردیم وقتی رسیدیم و پیاده شدیم گفتیم میای گفت آره میام .. آقا پیاده که شدیم فهمیدیم دروغ گفته مرتیکه عوضی .. اون روی سگم بالا اومد .. یعنی دلم میخواس این حراست عوضیمونو بُکشم.. اعصابم داغون بود رفتیم سر کلاس فرانسه چیزی که نفهمیدم اما تموم که شد به دوستم گفتم پاشو بریم فرمانداری .. سوار تاکسی شدیم رفتیم فرمانداری.. حواسمون نبود از در پارکینگ وارد شدیم اومدیم داخل شیم دیدیم یکی مدام میگه خانوم خانوما.. برگشتیم دیدیم یه سربازه میگه خانوما در ورودی از این طرفه.. حالا ما تو اوج عصبانیت ترکیده بودیم از خنده.. دوستم در اومده میگه حالا یعنی برگردیم بیرون دوباره وارد بشیم گفت نه بفرمایید با کی کار دارین گفتیم و راهنماییمون کرد بریم داخل... گفتن اتاق 13 بعد گفتن 19 رفتیم میگن اتاق 25  :|  در اومدیم باز کنیم یکی از استادامونو دیدیم کلی ذوق کردیم که پارتی پیدا کردیم .. خلاصه همه ماجرا رور واسه مسئولا گفتیم دهنشون باز مونده بود گفت اصلا ما براتون سرزیس نذاشتیم بعدشم به حراست چه که شما با چی میاین .. یه برگه داد ما هم شکواییه نوشتیم و از حراست و مسئول اتوبوسرانی شکایت کردیم .. بهمون اطمینان دادند که حلش میکنند... اومدیم بیرون زنگ زدم به راننده و هر چی میتونستم گفتم البته فحش ندادما.. بعدم برگشتیم با مینی بوس تا یجایی رو اومدیم کرایه ش 800 بود هزار گرفت :| گفتیم همه که امروز پولمونو خوردن تو هم روش :| بعدم با تاکسی اومدیم خونه.... 


موقشه حیوونای درونمو آزاد کنم موقه جنگه ..... فقط اگه من دیگه پیدام نشد بدانید و آگاه باشید سرمو زیر آب کردند :|  


+ مقصر تو نیستی ! مقصر معلم دبستان بود که گفت جاهای خالی را خودتان پُر کنید ..... !!!

نظرات 15 + ارسال نظر
فرشاد یکشنبه 5 آبان 1392 ساعت 21:35

این حس رو منم تجربه میکنم زیاد تازگی ها...هنر اینه که ادم اون حیوون ورونش رو ازاد نکنه...باور کنین

میدونم زیاد خب نیست اما گاهی باید به بعضی آدما نشون داد حیوون درون رو ...

قاصدک یکشنبه 5 آبان 1392 ساعت 21:53 http://miad70.blogfa.com

سلام سلام

اتاق 25 نبود آجی

15 بوووود

باید میگفتی از دیدن استادمون چقدر ذوق کردیمو همه کارکنا بهمون خندیدنگامبالوووها

همه رو تو مینویسی جا واسه من نیست دیگه!!!

فدامداتم

سلااااااااااام

نه باو من یادمه 25 بود...

هان راس میگیا خخخخخ

دیگ دیگ

ما بیشتر آباجی

بانوچه دوشنبه 6 آبان 1392 ساعت 00:29 http://www.smartiiiz.blogfa.com

خواستی دعوا کنی بگو ما هم بیایم

چشششششششششششششم

علیرضا دوشنبه 6 آبان 1392 ساعت 11:08 http://www.ghasedak68.blogfa.com

خدا خیرت بده این کارو از اول میکردین خوب...از اولشم مشکوک بود حراست فضولی میکنه تو همچین کارایی...

خیر سرمون مثلا میخواستیم حرف استادمونو زمین نندازیم ..نرفتیم
ولی ایندفه واقعا حرصم گرفته بود ...

کوچولو دوشنبه 6 آبان 1392 ساعت 11:09 http://ou-man917.blogfa.com

سلام عزیزم.چقدر باحال حر میزنی خیلی خوشم اومد و بهم چسبید.درست مثل چندسال پیش من

سلام گلم ..مرسی فداتشم لطف داری :))

fantik دوشنبه 6 آبان 1392 ساعت 20:16 http://www.fantik70.blogfa.com

اون حرااستیه حتما راننده فامیلشه ک گفته سرویس گرفتم... دستشون توی یه کاسه س..

+ خدا کمک کنه....
+ ستاره دار نشی لیلی...


+ رفتی زندان میایم ملاقاتت

+ســــــــــــــــــــــــــلام

آره دیگ.. شایدم پورسانت بهش میده ...

+ممنون
+ نه حواسم هست خخخخ

+ فقط قربون دست کمپوت آناناس بیار

سلاااااااااااااااااااااااااااام به رو ماهت :))

امیرحسین... سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 18:03

رفتین فرمانداری؟! جل الخالق...آخه به حراست چه مربوطه؟

بعله رفتیم.. اتفاقا شکواییه رو هم خودم نوشتم ...
والا یکی باید به حراستمون حالی کنه اینو ...

سعید چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 16:56 http://yareghar.mihanblog.com/

اکنون که ز خوشدلی در ایام نماند

یک همدم پخته جز میِ خام نماند

دستِ طرب از ساغر و می باز مدار

امروز که دستگیر جز جام نماند

زیباست :)))

کوچولو چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 20:17 http://ou-man917.blogfa.com

دستهایم آنقدر بزرگ نیست که چرخ دنیا را به کامت بچرخانم اما...
یکی هست که بر همه چیز تواناست
و " من " همواره " تو " را به "او " میسپارم

:)))) ممنونم

sniper پنج‌شنبه 9 آبان 1392 ساعت 13:14 http://www.bloc.blogfa.com

ممنون بابت تبریک تولد

خواااااااهش :)

سعید پنج‌شنبه 9 آبان 1392 ساعت 18:56 http://yareghar.mihanblog.com/

سلام
سری بزن ولی حواست باشه سرت نشکنه
پست خاطره

سلام
اگر اومدم اینجا ..چشم :)

معصومه جمعه 10 آبان 1392 ساعت 15:19

سلامون علیکم خوبی شوما؟؟؟؟؟
چ خبرها خواهرِ بتمن؟؟؟؟
شوما هم بتمنی هم مارکوپولو هستی هم خطاط هم شاعر عایا؟؟؟؟
به به واقن اینجا شبی کافی شاپ شده
آره آهنگ وبتم عالیس آجی
خو آخرش چی شد پسرا واستون دست و هورا نکشیدن؟؟؟؟؟

سلااام از این ورا :)))
سلامتی..فعلا همه چی آروووووووووووووووومه
هستیم اما حیوونای درونمم زیاد شده اسمش نمیدونم چی میشه :|

:))) لطف داری :)))

پسرا غلط بکنن ... فعلا منتظر جواب فرمانداری هستیم :)

fantik شنبه 11 آبان 1392 ساعت 18:12 http://www.fantik70.blogfa.com

+ لیلی چ خبر از حراست....؟!!

+ صلح نکردین آیا؟

+حالا توضیحش مفصلس...

+نه باو.. دعوا شد

ناهید یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 18:55

خوب کردینا;))

کی میخواد سرتو زیر آب کنه؟!
تو چرا انقدر دعوا داری ؟ها لیلی خانوووووم؟:/

دانشگاه .. فرمانداری ...

من دعوا ندارم اتفاقا خیلی مهربونم دیگران دعوا دارن :|

سودابه سه‌شنبه 14 آبان 1392 ساعت 18:00

چه دختر شجاع وزرنگی هستی خوش بحالت لیلی



نه باو اینطوریا هم نیست ولی از حقم دفاع میکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد