اینجا هنوز دختری هست که لبــــخنـــد میزند ....

از عشق بدم می آید ، یکبار عاشق شدم و مادرم را فراموش کردم

اینجا هنوز دختری هست که لبــــخنـــد میزند ....

از عشق بدم می آید ، یکبار عاشق شدم و مادرم را فراموش کردم

اگر کسی مرا خواست ...

دعایِ باران خواندیم

نه برای خشکسالی

ما اندوهگین بودیم

می خواستیم قدم بزنیم وُ

گریه کنیم


شهریار بهروز


******************

از بادها خسته‌ام

از دریا دلم گرفـــته است

همچون قایقی که بر دستِ آب مانده،

نمی‌دانم کجای جهان آرام خواهم گرفت...!


یاور مهدی پور


********************

اگر کسی مرا خواست، بگویید رفته باران‌ها را تماشا کند.

و اگر اصــرار کرد، بگوییـد برای دیدنِ طوفان‌ها رفــته است!

و اگر باز هم سماجت کرد، بگویید:

رفته است،

تا دیگر بازنگردد...!


استاد مرحوم، بیژن جلالی


*********************


بازنده منم، که در را باز می‌گذارم

شاید که بازگردی...


دزد هــم که بیاید

چـــیز مهمی برای بردن نمی‌یابد!


مـهم من بــودم،

که تُـو بُـــردی...!


سینا به‌منش


نظرات 17 + ارسال نظر
محمد یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 19:39 http://maktabezendegi.blogsky.com

دوست گلم سلامممممم

__ _?????____????
___????__????_???
__???____????__???
__???_???___??__??
__???__???????___???
___???_????????_????
???_??_???????__????
_???_____????__????
__??????_____?????
___???????__?????
______???? _??
______________??
_______________?
_????_________?
__?????_______?
___????________?
____?????______?
_________?______?
_____???_?_?__?
____?????__?_?
___??????___?_____?????
____????____?___???_?????
_____??____?__??____??????
______?___?_??_______????
_________???__________??
_________??____________?
_________?
________?
________?

آپمممممممممم
زود بیا

راستی به این صفحه دوم ماهم یه سربزن
www.jmp.blogsky.com

فافا دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 00:26

بازنده منم......:(

از بس بارون بارون کردی دلم بارون خواست لیلــــی هیچ نشونه ای از پاییز ندیدم هنوز....

چطوری خانوم گل؟

:(

دقیقا .. :(((

خوبم عزیزم

سهیلـ دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 13:48 http://houseofpeace.blogfa.com/

اولی خیلی قشنگ بود

ارباب دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 16:33 http://hareepoter.blogfa.com

سلام لیلی !آپم بدو بیا !یه آپ متفاوت ![تعجب]

سلام..
میام :)

سعید دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 22:53 http://35682183.blogfa.com/1392/05http://

روزی « یعقوب لیث » بیمار شد. طبیبان او هر کاری کردند، نتوانستند معالجه اش کنند. آنها گفتند: « هر کاری از دست ما بر می آمد برای درمان تو کردیم اما فایده ای نداشت. حالا باید از بزرگان دین کمک بگیری، شاید نجات پیدا کنی. » بزرگان دربار، شیخ « سهل عبدالله تستری » را خبر کردند و از او خواستند تا دعایی در حق یعقوب کند. شیخ دعا کرد و گفت: « خدایا، سزای گناهان او را دادی، اینک پاداش عبادت های مرا به او بده تا از بیماری نجات پیدا کند.»
بعد از این دعا، یعقوب لیث بلافاصله شفا یافت، تا حدی که دیگر هیچ دردی احساس نمی کرد. او دستور داد که هزار دینار بیاورند و پیش شیخ بگذارند. شیخ نگاهی به او کرد و گفت: «ما با قناعت کردن و چیزی نگرفتن از دیگران به این درجه رسیده ایم، نه با حرص زدن و گرفتن.»
یعقوب دستور داد ارابه مخصوصی آورند و شیخ را سوار آن کردند تا به خانه اش برگردد. در بین راه، خدمتکار دربار به او گفت: « ای شیخ: اگر آن پول را می گرفتی و به مردم فقیر می دادی بهتر نبود؟ »
شیخ گفت: « بندگان خدا روزی خود را از خدای خویش می گیرند. نباید در کار خداوند فضولی کرد. »

خیلی جالب بود.. ممنونم :)

مرتضی سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 01:54

در بین ادمها فقط فقط اندکی معنای باران را میفهمند مابقی فقط خیس میشوند......

اوهووووم :(

علیرضا سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 12:30 http://www.ghasedak68.blogfa.com

همش قشنگ بود...دوست داشتم...آخریش قشنگ تر..

:)

بانوچه سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 18:37 http://liilaac.blogfa.com

ان شاءالله زودی حالت خوب ِ خوب بشه و دیگه غمگین نباشی

ممنونم عزیزم :)

کوچولو سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 19:21 http://ou-man917.blogfa.com

سلام لیلی جان.با اجازت لینکت کردم بهم سر بزن بازم.این عکسارو خوش تیپم دوست داره

سلام عزیزم.. ممنون
باشه :)

ناهید سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 20:32

سلللللللللام لیلی..
خوبی؟
عجب شعرایی..به به

به به سلاااااااااااااااااام... کوجای تو دختر :)
ممنون

خخخ

ناهید سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 20:33

راستی لیلی میخوام یه بازی بذارم تو وبلاگم..توام باش.

چشم :)

zahra سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 23:33 http://a-simple-moment.blogfa.com

آخی همشون قشنگ بودن
ولی آخری رو خیلی بیشتر دوس داشتم :)

:)
ممنونم

سهیلـ چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 16:13

سلام
چطوری رفیقِ بیشورِ من؟

سلام..

خوبم :)

سودی خانم چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 17:54 http://606486.blogfa.com/

سلام لیلی جونم خوبی عزیزچه شعرای قشنگی گذاشتی به دلم نشستن

ای جووونم

ناهید پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 23:52

بازیو گذاشتما:)))

میام :)

مهلا جمعه 19 مهر 1392 ساعت 21:13 http://happy-black1.blogfa.com

تو بخند حتی با "او"...
نگاهت بدهکار اشک های من نباشد
این گریه ها... حرفهایی برای نگفتن دارد
شک نکن هوای آبرویت را دارم
حتی اگر بارانی باشم.../.

...... :(

سعید پنج‌شنبه 25 مهر 1392 ساعت 17:21 http://http://35682183.blogfa.com/

گرگی دست به خودکشی زد ودر وصیت نامه اش نوشت:پوستم را بسوزانید تاهیچ وقت شغالی در آن نقش ما رابازی نکند که نفرین بره ای پشت سر ما باشد...!

جالب بود :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد