اینجا هنوز دختری هست که لبــــخنـــد میزند ....

از عشق بدم می آید ، یکبار عاشق شدم و مادرم را فراموش کردم

اینجا هنوز دختری هست که لبــــخنـــد میزند ....

از عشق بدم می آید ، یکبار عاشق شدم و مادرم را فراموش کردم

2

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

1

                                                                        بسمه تعالی

مادرش و پدرش زندگی ساده ای داشتند ... پدرش اوایل ازدواجش کشاورزی میکرد و مادر خانه دار بود، مادر شوهرش مدام زخم زبان میزد که چرا باردار نمیشوی بعد از گذشت 9ماه از ازدواجشان فرزند اول را مادر حامله شد و خداوند فرزند پسری به آنها عطا کرد نامش را محمد(تمامی نامها مستعار خواهد بود) گذاشتند.. پسر کوچک بسیار شیرین زبان و بازیگوش بود هر روز خدا جایی از بدنش زخمی یا شکسته بود. جنگ شد پدر به جنگ رفت،دیر به دیر نامه ای به دستشان میرسید که از احوال پدر با خبر شوند .مدتی گذشت خبری از پدر نشد. مادر و مادرشوهر بسیار نگران شدند شنیدند تعداد زیادی اسیر شده اند و تعدادی زخمی و شهید .. همه لیستها را جست و جو کردند اما خبری نبود بالاخره بعد از چند ماه خبر رسید که حالش خوب است و به خاطر عملیاتها نتوانسته است نامه ای بنویسد .. بعد از دوسال دوری، پدر سالم به خانه برگشت ...  

ادامه مطلب ...

به زودی

 

              به زودی داستانی را شروع خواهم کرد.....  

 

 

 

 

                                                          داستانی واقعی

در وصف من

سلام 

 

این پست تعریف از منه....  

 

یکی از بهترین دوستای وبلاگیم که عزیزترینه(سهیل گل) بهم لطف کرد و یه شعر واسم گفت منم از هنرهای دستو پا شکسته م استفاده کردم و نوشتمش... 

 

ممنونتم رفیق.... سهیل تو بهترینی   

+به خاطر کیفیت پایین دوربین...معذرت :)

 

    

           

+ببخشید یکم بد نوشتم.. آخه دوسالی میشه دستم به قلم نرفته ... یکمم کج شده

ادامه مطلب ...

کافور

سر رفته ام از حوصله
آنقدر که ارشمیدس هم نمی تواند حساب کند
میزان بیرون ریختنم از روزها را
و این مرگِ خطرناکی ست
می تواند چون اطرافیانت را متقاعد کند
که خیلی هم زنده ای
که خیلی هم آفتابی ست هوا
که خیلی هم به به
...
ولی گریه کنند یا نه
خرما بخرند یا نه
هزاری هم که هرصبح بیدار شوم
چیزی در باورم
بوی کافور گرفته است
 

 

                                                                                    مهدیه لطیفی 

 

 

                                

 

+چه فایده زنده باشی اما دفنت کنند.............