نوشت "قم حا"...
همه به او خندیدند!
گریست...
گفت به "غم ها"یم نخندید!
که هر جور نوشته شوددرد دارد!...
از ته به سربخوان!
تا من آن روزها را بشناسی...
چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان
نه به دستی ظرفی را چرک می کنند
نه به حرفی دلی را آلوده
تنها به شمعی قانعندو اندکی سکوت.
دیگر بوی آدمیزاد نمی دهیم !گرگ ها هم برای خوردنمان ناز میکنند …
سلام به دوستان گلم... خوبین؟
بلاخره بعد از ده روز مسافرت من برگشتم... جای همتون سال تحویل کنار حرم امام رضا خالی... عجب صفایی داشت... خاطرات سفرمو در اولین فرصت مینویسم... فعلا
دوستون دارم
لیلی